یادآوری

اگر از مرورگر اینترنت اکسپلورر (Internet Explorer) استفاده می کنید ممکن است برای بالا آمدن کامل سایت چند ثانیه ایی توقف داشته باشید، که در مرورگر فایر فاکس (Firefox) بدین گونه نمی باشد.

میر حسین موسوی : می ایستیم تا جریان حاکم به قانون اساسی بازگردد

تفسیر خبر

برداشت و امید من این است که جریان حاکم به اجرای قانون اساسی و همه اصول آن برگردند و فضای امنیتی و نظامی را کنار گذارند و فضا را باز کنند ولی اگر این راه رفته نشود مجبوریم بایستیم چون ما نظام و کشور و انقلاب را دوست داریم * جنبش سبز مطالبه زیادی ندارد اما ظاهرا اجرای همین خواسته برای آنها بسیار سخت است و از این رو افسانه سازی در مقابله با این جنبش می کنند و خود در دام این افسانه سازی و دروغ هایی که می بافند ، می افتند. با این حال دعا می کنم که جریان حاکم از این دائره تنگی که برای خود ساخته اند خارج شوند و اداره کشور به مسیر و روال مطلوب باز گردد * مسئله دروغ مسئله اصلی ما شده و مردم نسبت بدان اعتراض دارند که متاسفانه در همه سطوح حاکمیت و تبلیغات جریان دارد و مردم را نسبت به اصل و اساس این نظام مسئله دار و در باورهاشان تردید ایجاد کرده است * جنبش سبز باید با همه قشرهای اجتماعی پیوند خورد و مسائل آنها را مطرح کند. کارگران و معلمان و … هدف جنبش سبز ایجاد زندگی بهتر برای همه و به ویژه اقشار فرودست و آسیب پذیر اجتماعی است * زندانی ها قهرمان مردم شده اند و چه استقبالی از آنها می شود و این نشانه بی اثری اینگونه کارها در مقابله با جنبش و خواست مردم است.

۱۳۹۱ شهریور ۱۰, جمعه

صدیقه وسمقی: حکومت باید پای خود را از موضوع حجاب کنار بکشد

 جرس: تحمیل ها و اعمال سلیقه های حکومتی درباره پوشش زنان در فضاهای عمومی طی سالهای پس از انقلاب، باعث شده که روشنفکران دینی درباره موضوع حجاب در اسلام پژوهش های قابل اعتنایی انجام دهند. پژوهش هایی که اساس آن را آزادی اختیار آدمی تشکیل می دهد و دخالت حکومت برای تعیین نوع پوشش افراد را منطبق با آموزه های اسلامی نمی داند. جرس در ادامه سلسله گفتگوها پیرامون موضوع حجاب به سراغ "صدیقه وسمقی" رفته است که از چهره های نام آشنای دین پژوه ایرانی است. او معتقد است که حجابی که امروز به عنوان حجاب زن مسلمان به ویژه در جمهوری اسلامی معرفی می شود، حجابی افراطی و بی اساس است . از نگاه او این حجاب افراطی ساخته وپرداخته مردان متعصب و علاقمند به محدود کردن زنان واعمال سلطه برآنان است.
 در ادامه متن کامل گفتگوی "جرس" با دکتر صدیقه وسمقی در خصوص فلسفه حجاب در پی می آید:
خانم دکتر وسمقی لطفا در ابتدا بفرمایید فلسفه حجاب چیست؟
اینکه انسان به چه دلیل و براساس کدام نیاز، نخستین باربه سراغ لباس رفت ، واقعا معلوم نیست. اما می توان این موضوع را تحلیل کرد. قرائن و شواهد نشان می دهد که انسان، پیش از پوشاندن هر بخش از بدن خود، به پوشاندن عورت توجه داشته است. اولین لباس مورد استفاده انسان ، یک تکه پوست حیوان و یا یک قطعه پوشش از جنس دیگربرای پوشاندن عورت بوده است. هنوزهم در قبایل بدوی به همین مقدار پوشش اکتفا می شود. اینکه چرا انسان به پوشاندن عورت توجه نمود ، می تواند مورد تحلیل قرار گیرد .

۱۳۹۱ شهریور ۹, پنجشنبه

میترا عالی، دانشجوی نخبه دانشگاه شریف، به زندان اوین منتقل شد

میترا عالی، دانشجوی نخبه دانشگاه صنعتی شریف، برای گذراندن حکم یک سال حبس تعزیری به زندان اوین منتقل شده است.

به گزارش دانشجونیوز، میترا عالی اولین بار در ٢١ بهمن سال ١٣٨٨ بازداشت و ۵ روز بعد آزاد و برای بار دوم در ١٩ اسفند ١٣٨٨ بازداشت و پس از ۴٠ روز بازداشت انفرادی، در بند ٢٠٩ زندان اوین، با قید وثیقه آزاد شد.

میترا عالی دانشجوی کارشناسی ارشد رشته بیومتریال دانشگاه صنعتی شریف، که رتبه ٧ کنکور کارشناسی ارشد و عضو بنیاد ملی نخبگان است، در حالی روز ٢٨ تیرماه به زندان اوین منتقل شد که در ١۶ مرداد باید از پایان نامه کارشناسی ارشد خود در دانشگاه شریف دفاع کند.

این دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف هم اکنون در بند نسوان زندان اوین نگهداری می شود.

آخرین روشنفکران اولین شهروندانند

مواضع مهندس موسوی، میانگین فعلی خرد جمعی ماست: بیانیه شماره ۱۷ آقای مهندس میرحسین موسوی و راه حل های برون رفت از بحران فعلی پیشنهادی ایشان عکس العمل های متفاوتی بدنبال داشته است. برخی آنرا نشانه ضعف و سازشکاری با رژیم حاکم بر جمهوری اسلامی و برخی دیگر بر عکس ان را نشانی اعلا از خرد محض ایشان میدانند و نشانگر یک بلوغ کبیرسیاسی و نبوغ فکری. در هر دو شق این افراط و تفریط نشانه های ماندگار دو مرض مزمن فرهنگ سیاسی ما هویداست: یا توهمی از یک زد و بند سیاسی و یا حد اقل ضعف بنیه مبارزاتی و یا بر عکس مدیحه سرایی و غلو در باره شخصییت یک فرد که به دلایل موجهی امروز محبوب و مقبول و مدافع مردم ستمکشیده ماست. در میان این افراط و تفریط و در عین کمال احترام به دلیری و استقامت آقای موسوی باید بدنبال جوهر دیگری در بیانیه ایشان گشت و منطق دیگری را در فحوای کلام ایشان جستجو کرد.

۱۳۹۱ شهریور ۸, چهارشنبه

کالبدشکافی یک مدعا

علی مزروعی
رهبری جمهوری اسلامی اخیر در در دﻳﺪار با جمعی از اﺳﺎﺗﯿﺪ، ﻣﺤﻘﻘﺎن و ﭘﮋوھﺸﮕﺮان داﻧﺸﮕﺎھها مدعی شد : " جمهوری اسلامی بر خلاف غرب عقيم، در ابعاد مختلف سياسی، حكومتی، اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی برای جامعه بشری حرفهای نوين و موج آفرينی دارد." ازآنجا که ایشان بطور جزئی و ریز به بازگویی این " حرفهای نوین و موج آفرین " در ابعادی مختلفی که برشمرده اند، نپرداخته اند تا بشود در مورد صادق بودن مدعایشان داوری کرد، ضروری می نماید که به کالبد شکافی این مدعا بپردازیم تا معلوم شود از چه عیاری از واقعیت برخوردار است و چقدر می تواند صادق باشد؟

تاجزاده، گذار از اقتدارگرایی آرمان گرایانه تا دموکراسی غیر ایدئولوژیک

تاجزاده، گذار از اقتدارگرایی آرمان گرایانه تا دموکراسی غیر ایدئولوژیک 
علی افشاری
هر نگاهی به مصطفی تاجزاده داشته باشیم اما  این واقعیت را نمی شود نادیده گرفت که وی فردی تاثیرگزار در تحولات سیاسی دو دهه اخیر کشور بوده است. فعالیت های مستمر او، مهارت بالای سیاسی و تشکیلاتی و تلاش های خستگی ناپذیر در تعقیب باور های سیاسی و اعتقادی اش از وی چهره متمایزی ساخته است.
وی کوشش گر سیاسی پر کاری است که سیاست را وادی می داند که باید در آن  فعالیت مستمر و آگاهانه داشت. تلاش کرد ، تولید نمود و در برابر مشکلات و تنگنا ها سر خم فرو نکرد.
وی هیچگاه منفعل و نا امید نمی شد . پشتکار تحسین بر انگیز وی باعث شده است تا مصطفی تاجزاده نامی مهم در عرصه سیاسی کشور باشد . وی در زمینه  اینک نیز چهره ای شاخص در میان زندانیان سیاسی است که نه تنها زندان بر وی تاثیر بازدارنده نداشته بلکه ضمن ایجاد تحولات مثبت کماکان به فعالیت های انتقادی اش ادامه می دهد و نظرات وی در فضای سیاسی کشور تاثیر گذار است. او از جمله افرادی است که شخصیت حقیقی اش اکنون در عرصه عمومی کشور مورد توجه بوده و صاحب وزن است. بی تردید مدیریت قاطع و کار آمد وی در معاونت سیاسی وزارت کشور و اراده محکم وی در اجرای توسعه سیاسی نقشی اساسی دارد و سمت گیری های بعدی در حمایت از دموکراسی و نقد صریح استبداد دینی به وی منزلتی در بین نیرو هیا دموکراسی خواه بخشیده است.

بیماری تاج زاده

بیماری تاجزاده
امین بزرگیان
مصطفی تاجزاده در نوشته ای از زندان به نام "حق تعیین سرنوشت ملی"، یکسال پس از جنبش سبز نوشت که : "جنبش سبز حد وسط را از بین برده است". این نوشته کلیدی پس از آن نوشته تاریخ سازش با عنوان "پدر و مادر باز ما متهمیم" که در واقع اولین متن صریح اعتراف به برخی اشتباهات نسل انقلاب و مسولین سابق نظام است، می تواند نقش و جایگاه جدید تاجزاده را نشان دهد. 
این دو متن تاجزاده در واقع فراخوان های عمومی ای بودند برای بازسازی ونشان دادن مرزهای روشن دو نوع سیاست ورزی : سیاست ورزی متکی بر"بقا" و سیاست ورزی متکی بر "اصلاح".
تاجزاده از همه دوستانش خواست که بیاییم با بازسازی مشی و تفکراتمان به اصلاح طلبی وفادار باشیم و دست از سیاست ورزی متکی بر بقا بکشیم و به واقع اصلاح طلب باشیم. در سیاست ورزی متکی بر بقا، فرد و گروه سیاسی تنها به بقای در سیستم سیاسی می اندیشد. به همین دلیل تمام کنش های خودرا به گونه ای ساماندهی می کند که هیچوقت باعث رنجش "پدراعظم" نشود.
چون مرزهای بقا در دست پدر اعظم است، سیاستمداران بقا اندیش در دوجبهه کاملا متضاد محافظه کار و اصلاح طلب، مجبورند همواره دست و پای خود را به گونه ای جمع و گاه قطع کنند که همواره درون مرزهای بقا جا بگیرند.
پس از مدتی تمامی این احزاب و گروه ها با وجود تفاوت ها- به سبب بقا اندیشی صرفشان- عملا همشکل، یگانه و چهره های مختلف پدر اعظم می شوند. همچون پسرانی که با وجود تفاوت خلقیات، به پدرعمیقا شبیه اند. آنها محصول همبستری پدر با قدرت اند.
تاجزاده در مقاله "حق تعیین سرنوشت ملی" با حمله به حد وسط و نقش جنبش سبز در از بین بردن آن به سیاستی حمله می کند که هم به اصلاح می اندیشد و هم بقا اندیشی صرف دارد. او می نویسد: "جنبش سبز حد وسط را از بین برده، و درپی جامه عمل پوشاندن به حق تعیین سرنوشت و برگزاری انتخابات آزاد است ." این بدین معناست که دیگر نمی توان هم اصلاح طلب بود و هم به هرنوع صورت بندی انتخاباتی ای، به خاطر رضایت پدر و اجازه بقا توسط او، تن داد.
شاید الان بهتر متوجه شویم که چرا تاجزاده را به قرنطینه منتقل کردند. قرنطینه جایی بوده که بیماران واگیردار را به آنجا می فرستادند تا بیماری شان گسترش نیابد. تاج زاده را از ترس انتقال ایده های جدیدش - یا همان بیماری اش- به قرنطینه بردند. حمله تاجزاده به سیاست بقا اندیشی، برای حاکم، چیزی دست کم از وبا ندارد. و بی شک خطابش اینبار نه  بقا اندیشان راست که بقا اندیشان چپ بود. خطر تاجزاده در واقع همینجاست. او می تواند اصلاح طلبی را از معده بازی سیاسی صرف در راهروهای پارلمان نجات دهد. اصلاحات با اندیشه های دست راستی در حال هضم شدن در معده سیستم است.
اصلاح طلبی از نظر تاجزاده اصلاح کردن است. لازمه اصلاح کردن، نشان دادن مرزهای روشن وضعیت ایده آل و وضعیت موجود است. هشداری که تاجزاده در نوشته های اخیرش بر روی آن به جد دست می گذارد درهم آمیختن این مرزهاست. این باور کلبی مسلکانه که وضعیت ایده آل وجود ندارد و باید با این شرایط کنارآمد، به نظر می رسد هدف اصلی یادآوری های مدام تاج زاده از اصلاح طلبی است.
تاج زاده نوشته که "ما حتماً بايد اعتراف كنيم، اما نه در دادگاه‌هاي نمايشي و آن طور كه بازجوها مي‌خواهند و به اتهامات موهوم مرتكب نشده، بلكه در پيشگاه ملت و بر اساس حقيقت." تاج زاده به ما می گوید که این سنت اعتراف، لازمه هرنوع اصلاح است.
تاج زاده می گوید که "جنبش سبز حد وسط را از بین برده است". این تمام تفاوت اصلاح طلبی با "اصلاح طلبی" است. بیراه نیست که او را به قرنطینه بردند. بیماری اش "پدر" را می کشد. 

انتقاد دبیرکل سازمان ملل از وضعیت حقوق بشر در ایران


۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

آقای دبیرکل! با رهبران جنبش سبز دیدار نکنید

همزمان با سفر بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد به تهران و درخواست صدها فعال سیاسی و مدنی برای ملاقات وی با رهبران جنبش سبز، این مساله از سوی برخی از رسانه ها مطرح شده است که آیا ملاقات با میرحسین موسوی و مهدی کروبی می تواند در زمره وظایف دبیرکل سازمان ملل متحد تعریف شود.
بر اساس منشور سازمان ملل، دبیرکل این سازمان علاوه بر وظایفی که بطور مستقیم به روابط به کشورها و حل و فصل مسایل منطقه ای و بین المللی مربوط است، نقش مهم و اساسی در تثبت دمکراسی در کشورهای جهان دارد. در این رابطه منشور سازمان ملل شرکت در جلسات نهادهای مدنی و سفر به کشورهای مختلف برای دیدار و تماس با مردم را از جمله وظایف این شخصیت حقوقی قرار داده است.

۱۳۹۱ مرداد ۱۱, چهارشنبه

باز خوانی بیانیه ی ۱۷ میر حسین موسوی

میر حسین موسوی با انتشار بیانیه های خود نشان داده بود که سد بزرگ سانسور و سیل عظیم دروغ پراکنی در رسانه ی ملی نمی تواند مسیر خروشان آگاهی رسانی وابسته به شبکه های اجتماعی را متوقف کند. به واقع با ظهور شعار ' هر شهروند یک رسانه ' شبکه های اجتماعی – مدنی به سرعت نقش رسانه های کلاسیک را بر عهده گرفتند و با استفاده از ابتکارهای بدیع، اقدام به خبر رسانی پیرامون زمان تظاهرات، اخبار جاری و حتی شعار نویسی کردند. این شبکه ها بارها قدرت خود را به رخ حاکمیت کشاندند، عاشورای ۸۸ یکی از آن روزها بود که بدون هیچ بیانیه ی رسمی از سوی پیشگامان جنبش، مردم خود پیشقدم شدند و این کنش عظیم اجتماعی با کشتار و سرکوب وحشیانه تر از پیش مواجه شد. این وقایع به صدور بیانیه ی ۱۷ام میرحسین موسوی انجامید.
میر حسین موسوی  بیانیه را با همین موضوع آغاز می کند که این اعتراض ها یک حرکت دستوری نبوده و معترضین در انتظار بیانیه ها و فراخوان ها نیستند. او به خودجوش بودن حرکت اعتراضی در روزهای بعد از کودتای انتخاباتی و بخصوص آن روز اشاره می کند که حتی مردم مسیر های تظاهرات را خود تعیین کرده بودند و با شعارهایی که بیشتر رنگ مذهبی داشت به اعتراض پرداخته بودند، اما این نیروهای نظامی و گاردی بوده اند که با برخوردهای خشن، موجبات تحریک مردم را فراهم ساختند و کشتار مردم توسط لباس شخصی ها و یا عبور ماشین نیروهای انتظامی از روی مردم، رفتار آنان را به افراط کشاند، اما باز این مردم هستند که در بسیاری از موارد نیروهایی سرکوب گر را در محاصره خود قرار می دهند و اصل را بر عدم آسیب رسانی به آنان و حتی مقابله با افرادی که از روی عصبانیت قصد حمله به آنان را دارد، قرار می دهند.
میر حسین موسوی که همواره در بیانیه های پیشین خود به تغییر رفتار حاکمیت به منظور تغییر قضاوت مردم و آشتی دوباره اشاره دارد، اینبار تکرار بازداشت ها و جو سازی علیه معترضین را تکرار اشتباهی می داند که هیچ اثری در فروکاستن اعتراضات نخواهد داشت. او پیشتر در بیانیه ۱۱ خود ۹ راه حل برون رفت از بحران را مطرح کرده بود و با طرح حداقل های معترضین تلاش داشت راهی را پیگیری کند که  مهمترین آنها ارجاع به یکی از اصول مغفول قانونی اساسی مبنی بر حق اعتراض مسالمت آمیز است.
میر حسین موسوی در میانه های بیانیه ی خود به موضوعی اشاره می کند که امروز به وضوح اثرات آن را مشاهده می کنیم، او با اشاره به وقایع صورت گرفته و عدم مشروعیت حاکمیت، به تصمیم های خانمان سوز اقتصادی و سیاست های ماجراجویانه ی سیاسی دولت اشاره می کند که تحریم های شدید تر و انزوای بیشتری را برای ایران به همراه داشته است. او اشاره دارد که چگونه دولت بدون پشتوانه ی مردمی می خواهد سایه ی شوم تحریم ها را از سر مردم دور کند؟ امروز شاهدیم که نیروهای مصلح همواره به این مهم اشاره دارند که پرونده ی هسته ای ایران و ماجراجویی های دولت هر روز هزینه ای جدید به مردم وارد می کند تا حدی که امروز حتی تهدید حمله ی نظامی را به حدی رسانده است که دیگر از آن نه به عنوان فقط یک گزینه در کشوی کشورهای غربی که ممکن ترین گزینه روی میز مطرح است. حاکمیت اقتدار گرا با بی توجهی به تمام این مصلحت اندیشی ها، راه های اصلاح رفتار خود را با کشتارها و سرکوب ها هر روز بیشتر از دیروز بست و امروز با حصر و محدودیت نشان می دهد که قصدی جز آن سناریوی خطرناکی که پیش روی است را ندارد.
میرحسین موسوی، سیاست های اعمال شده و سخنرانی های افراد منتسب به نظام از تریبون هایی چون نماز جمعه را به پایه گذاری یک جنگ داخلی و تقسیم مردم به حزب الله و حزب الشیطان را آغاز فاجعه ای می داند که ادامه ی سیاست خس و خاشاک خواندن مردم است که به مباح خواندن خون معترضین در عاشورا می انجامد. میر حسین موسوی خود را در کنار مردم و نه رهبر و نه با عنوان دیگری خطاب می کند که حاضر است به مانند بسیاری دیگر در راه خواسته های به حق خود خون دهد و این خون را رنگین تر از دیگران نمی داند. این بخش از نقش میرحسین موسوی را می توان در واکنش اش نسبت به شهادت سید علی موسوی؛ خواهر زاده اش که به ضرب گلوله در همان روز به شهادت می رسد مشاهد کرد که هیچ نامی از او در نامه ها و بیانیه هایش به میان نمی آورد و او را که خود بسیجی جبهه های جنگ تحمیلی بود را در کنار شهدای جنبش سبز قرار می دهد.
او در ادامه ی بیانیه ی خود، به نقش مهم دستگاه های تبلیغاتی حاکمیت برای انتساب معترضین به نیروهای منافق – مجاهدین خلق – اشاره دارد. جاییکه از یک سو دستگاه های تبلیغاتی آنان به ادامه ی نفاق و خیانت های سال های پیشین خود، معترضین را به نام خود مصادره می کردند و از سوی دیگر بهانه ی مناسبی را برای دستگاه های تبلیغاتی حاکمیت فراهم می ساختند تا مدرکی هرچند تکراری و بی اساس برای سرکوب و تخطئه ی اعتراضات مردمی فراهم سازند. میر حسین موسوی آن گروه را جریانی مرده می داند که حاکمیت برای مقاصد خود با استفاده از بازوی رسانه ای اش زنده می کند.
در بخشی دیگر او نگاهی از اسلام را مطرح می کند که بر خلاف تفسیر رایج در میان حاکمیت اقتدار گرا نه بر رفع مسئولیت و مظلوم نمایی که بر مبارزه و آزادی خواهی و برابری تاکید دارد. او با اشاره ی کوتاهی به داستانهای مذهبی نشان می دهد اسلام رحمانی که بارها در بیانیه های پیشین خود به آن اشاره دارد نه فقط یک راه حل برای تغییر صورت اسلام جاری از سوی حاکمیت است، که یک نگاه انسان محور و بر پایه ی کرامت انسان ها است و می تواند منشا مبارزه و حرکت به سوی پیروزی و بهروزی باشد.
او در ادامه به موضوع سپاه پاسداران و فساد اقتصادی حاصل از حضور پر رنگ نیروهای نظامی اشاره می کند، نقشی که بعدها پررنگ تر می شود و به صورت عیان سپاه پاسداران وارد مزایده ها و حتی فرماندهان سپاه در نقش وزیران و تصمیم گیرندگان عمده ی اقتصادی در می آورد. او که در مناظره های انتخاباتی خود به عدم عقد قراردادهای نفتی خارج از وزارت نفت اشاره داشت، شاید هرگز باور نمی کرد که همان جریان روزی به صورت قانونی – مصوبه ی مجلس و لایحه های دولتی – جریان نفتی کشور را به دست بگیرد. شاید میر حسین موسوی که به سیاست های غلط اقتصادی دولت اشاره داشت هرگز باور نمی کرد که روزی سپاه پاسداران که وظیفه ی قانونی اش دفاع از مرزهای ایران است، خود عاملی باشد که بیشترین تهدید ها بر علیه مرزهای ایران را فراهم سازد. این فاجعه ای که او از همان روز نخست به آن اشاره داشت، درگیر نمودن نیروهای نظامی به بالا و پایین رفتن قیمت نفت و دلار بود، اشارتی که بعد از حصر و در سانسور شدید رسانه ای شکلی وقیحانه تر به خود گرفت.
به هر روی او با طرح ۵ پیشنهاد و راه کار برای برون رفت از بحران تلاش کرد تا در قامت یک مصلح نظام وارد شود تا این سیل  که از داخل منافع مردم را یک به یک ویران می کند و از سوی دیگر دست خارجیان را برای دخالت باز تر می کند را بگیرد.
اول ) پاسخگویی دولت به ملت و استقلال کامل قوه مققنه و قضاییه.
دوم ) تدوین قانون انتخابات که منافع تمام مردم و نه فقط بخشی از حاکمیت را تامین کند.
سوم ) آزادی زندانیان سیاسی و اعاده حیثیت از آنان
چهارم ) آزادی مطبوعات و رسانه ها
پنجم ) به رسمیت شناخته شدن حق مردم در اعتراض در راستای اصل ۲۷ قانون اساسی
نکته ی مهم در هر ۵ مورد آن است که تمامی این خواسته ها در قانون اساسی ذکر شده است و تمامی اعتراضات بر همان اساس شکل گرفته است، بیشتر زندانیان سیاسی بر پایه ی اصل قانون اساسی و زیر شعار اجرای بدون تنازل قانون اساسی بازداشت شده بودند، قوای سه گانه در قانون الزاما مستقل از یکدیگر باید عمل کنند و در اساس همانی که به کنایه گفته می شود محقق می شود، این جنبش سبز نبود که به زعم آقایان برانداز بود، این خود حاکمیت بود که بر علیه قانون اساسی کشور برخواست و آن را بر انداخت.
پایان بیانیه ی ۱۷ام میرحسین موسوی موضوع بسیار محکم و صریحی است که اجرای این بند ها را تنها به مصلحت اندیشی سران نظام منوط می کند و نه یک مذاکره ی سیاسی و موافقت نامه ها و ... تمام این موارد و آن مواردی که در بیانیه ۱۱ام به آن اشاره شده بود می توانست با شروع یک بخش و نه تمام آن نسیمی از تغییر رفتار حاکمیت را به نفع منافع ملی تغییر دهد. منافعی که به واقع امروز نحیف تر از همیشه خارج از مرزهای ایران به آن اشاره می شود.

۱۳۹۱ تیر ۲۹, پنجشنبه

روزنامه «ندای سبز آزادی» روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه منتشر می‌شود. روی عکس روزنامه «راست کلیک» کنید و آن را روی رایانه خود ذخیره نمایید و سپس آن را تکثیر کنید.
رسانه شمائید.


۱۳۹۱ تیر ۱۰, شنبه

تورم به نرخ روسپیگری رسید، اخلاق به پرتگاه

 صدر الدین بی طرف
 تارنمای بازتاب، اخیرا در گزارشی میدانی با اشاره به افزایش گرانی‌ها در ایران نوشته که این گرانی‌ها دیگر به نرخ «روسپیگری» هم رسیده و میانگین نرخ تن‌فروشی در تهران به 100 هزار تومان رسیده است.
این پایگاه اینترنتی در گزارش خود میدان های تهران را با حروف اختصاری بیان کرده و نرخ تن‌فروشی در برخی از مناطق پایتخت را اعلام کرده است.
«بازتاب» نوشته برای نمونه در مناطق بالاتر از «میدان ه» روسپیان مبلغ ۶۰ تا ۸۰ هزار تومان را به طور معمول مطالبه می کنند، اما در مناطق بالاتر از «چهارراه پ» و در «خیابان م بعد از میدان م» این افراد ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار تومان درخواست می کنند.
این گزارش می‌افزاید که در برخی از خیابان های شمالی تهران، به عنوان نمونه «خیابان م» تن‌فروشان رقم هایی بالای ۲۰۰ هزار تومان طلب می کنند.
فارغ از رویکردی اقتصادی این گزارش که در آن نرخ کارگران جنسی به عنوان هدف تعیین شده، ماجرا حکایت افزایش پدیده ای ناخوشایند به نام روسپیگری و بحران جنسی در جامعه شهرنشین ایران می کند که مهمترین دلیل آن را نیز باید رشد فزاینده  و چشمگیر مشکلات اقتصادی در جامعه دانست.
به تعبیر امان قرایی مقدم، آسیب شناس اجتماعی، تا زمانی که فقر، جدایی، نداری و ناچاری به شکل بحران ساز وجود دارد به دنبال آن، روسپیگری هم خودی نشان می‌دهد. این درحالی است که کمتر زنی را می توان دید که صرفا به دلیل مسائل جنسی تمایل به این کار داشته باشد و بیشتر تمایل دارد روابط خارج از قاعده جنسی را با چند شریک جنسی تجربه کند.
بیشتر زنان به دلیل فشارهای اقتصادی و برای کسب درآمد و تامین زندگی به این کار تن می‌دهند. به همین دلیل برخورد قهرآمیز با زنان خیابانی بی‌فایده است و سازمان بهزیستی، وزارت کشور، شهرداری ها، در برابر این معضل مسئول هستند.
در واقع آنچه اهمیت دارد نگهداری و بازپروری این زنان از لحاظ روحی و اخلاقی است. برخورد پلیسی نمی تواند در این زمینه موفق باشد، این پدیده ریشه پیچیده ای دارد که مسائل اقتصادی و فقر در کنار بحران جنسی در جوامع بسته، دو عامل مهم اصلی به وجود آمدنش هستند.

۱۳۹۱ تیر ۹, جمعه

گل های سفید برای یقه های آبی

سیدابراهیم نبوی
تقریبا روزی نیست که آمار حیرت انگیزی از وضعیت ناگوار اقتصادی یا بیکاری بسیار یا تورم روزافزون به گوش مان نرسد و چنان که به نظر می رسد، نه دولت توانایی و اراده آن را دارد که مانع بحران شود و نه شکاف های درونی حاکمیت و از آن مهم تر شکاف میان حکومت- ملت باعث می شود که دولت همچون گذشته با ایجاد جنبشی ملی بتواند مشکلات را به عهده دولت های خارجی و بخصوص آمریکا بیاندازد. از همین روست که حتی پایگاههای خبری اصولگرا و گاه راستگرا این سووال را مطرح می کنند که " چرا به راهپیمایی ها و اعتراضات کارگری اجازه داده نمی شود؟" پیش و بیش از اینکه بر اهمیت و لزوم این حرکت بخواهم تاکید کنم، لازم است به وضع کنونی دولت، مردم، مجلس و رهبری نگاهی بیاندازیم:

۱۳۹۱ تیر ۴, یکشنبه

فریدون سه پسر داشت

فریدون سه پسر داشت.این جمله دراتاق ۹بند ۳۵۰زندان اوین هر روز بارها تکرار می شود البته نه برای یادآوری رمان عباس معروفی، بلکه این جمله نشانه ای است برای صدا زدن  فریدون صیدی راد زندانی سیاسی. این جمله هم  از آن دست ادبیاتی است که زندانیان می سازند تا دنیای بیرون فراموششان شود و تحمل زندان راحت تر.
فریدون دربند۳۵۰ زندان اوین مشهوراست به چپ. البته چپی که زندانیان مشهور به لیبرال نیز به او عشق می ورزند.یکی از زندانیان مشهور به لیبرال جمله ای از رمان معروفی را عاریه می گیرد و می گوید"فریدون  الگوی محبوب همه چپ‌های جهان است، هیچ شباهتی به چپ‌های شناخته شده ما ندارد و بیشتر دموکرات است."علاقه زندانیان به فریدون نه به دلیل عقاید سیاسی بلکه به دلیل رفتار و منش اوست. به خاطر تواضع و فروتنی و اهتمام برای سپری شدن بهتر زندان برای زندانیان سیاسی.
فریدون صیدی راد از همان ابتدای ورود به بند ۳۵۰زندان اوین مشهور شد، البته این بار به دلیل قدش که تخت های زندان ظرفیت پذیرشش را نداشت و به قولی بدنش از تخت بیرون می زند.درروزهای اول دیگر زندانیان به شوخی می گفتند "تو به دلیل همین قد بلند درخیابان توجه ماموران را جلب کرده ای و بازداشتت کرده اند. یا اینکه به دلیل قد بلند فکر کرده اند تو بادیگارد فخر السادات محتشمی پور و مهسا امرآبادی هستی."
فریدون همشهری و از دوستان مسعود باستانی زندانی سیاسی است و دردهم اسفند ماه سال ۸۹به همراه فخر السادات محتشمی پور و مهسا امرآبادی بازداشت شد. هر زمان که مهسا امرآبادی یادی از فریدون می کند دوستانش به شوخی می نویسند" کجای این عدالت است که شما آزادید و فریدون درزندان".مهسا نیز درپاسخ برایشان می نویسد"غم فریدون من را پیر کرد."
فریدون صیدی راد با اینکه تحصیلات آکادمیک زیادی نداشته اما درحوزه کامپیوتر و وب بسیار توانمند و مطلع است به گونه ای که زندانیان مجذوب اطلاعات او می شوند.
تحمل زندان اوین برای کسانی که اهل کوهنوردی و طبعیت گردی  بوده اند سخت تر است، خصوصا وقتی به قله های البرز می نگرند و خود را از کوهنوردی محروم می بینند رنجشان مضاعف می شود.فریدون هم دلش برای کوه نوردی و طبیعت گردی لک زده اما  همچنان امیدوار مجلات سفر و کوهنوردی می خواند و دوستان محیط زیستیش برایش می نویسند " من این جا روزی از ستیغ کوه سرود فتح می خوانم و می دانم تو روزی بازخواهی گشت."
فریدون صیدی راد پیش از اینکه درتهران زندگی کند در اراک فعال بود و برای همین بازجویان بند دو الف سپاه فردی که دراراک فریدون را زیر نظرداشت به تهران آوردند تا دربازجویی ها کمکشان کند.فریدون درنهایت پس ازنگهداری در بند دو الف به بند ۳۵۰منتقل شد و از همان زمان بدون مرخصی درزندان به سر می برد.
او در مردادماه سال نود در شعبه ۲۸دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه، به اتهام تبلیغ علیه نظام ،شرکت در تشییع جنازه آیت الله منتظری و تجمع اعتراضی عاشورا در اراک مجموعا به سال حبس محکوم و این حکم دردادگاه تجدید نظر تائید شد.
خانواده فریدون هر هفته مجبورند برای ملاقات از اراک به تهران بیایند اما پدرش  نیز مانند خود او متواضع است و می گوید "وضعیت دشوار خانواده های دیگر را که می بینیم درد خودمان از یادمان می رود."
سرود کوهستان یا آفتابکاران یکی از سرودهای مورد علاقه فریدون است و او هر از چند گاهی زمزمه می کند که  "سر اومد زمستون،شکفته بهارون"اما باز هم بهار دیگری شکفته شده است و او همچنان درزندان است

۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه

۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

تجلّی تفاوت بنیادین فرهنگ سیاسی اپوزیسیون با حاکمیت

کاری با این ندارم که محمد خاتمی کار خوبی کرد که رأی داد، یا کار بدی کرد. در این باره‌ها انواع اظهارنظرها و مباحثه‌ها، نت را برداشته است (که البته، ابعاد مثبت این مباحثات خیلی بیشتر از ابعاد منفی آن‌ها است.) در این چند سطر، کاری با ارائه‌ی قضاوت فعلی خودم هم ندارم - و البته متوجّه هستم که بخشی از این قضاوت نیز با مقداری گذشت زمان دقیق‌تر می‌شود. با این هم اصلاً کاری ندارم که توضیح محمد خاتمی - که با توجه به شرایط خاص سیاسی، چندان هم مبسوط نیست- برای چه نسبتی از مخاطبان راضی‌کننده/قانع‌کننده هست، یا برای چه نسبتی از آنان چنین نیست. با شدت شوک وارده به عموم کنشگران سبز و ارزیابی منفی بخش بزرگی از آنان از این مسأله (در مقطع حال) هم کاری ندارم. با احتمال وجود نکاتی مثبت در وقوع همین رخداد در حال یا آینده هم کاری ندارم!ا
نتیجه‌ی این حرف‌ها و بحث‌ها و قضاوت‌ها برای هر کس هر چه که باشد، باشد. نه که منظورم این باشد که ارزش ندارد یا مهم نیست. خیلی هم ارزشمند است و مهم. اما من اکنون دارم به فرآیند دیگری نگاه می‌کنم که به نظرم، همه‌ی این تلاطم‌ها دارند در بستر آن رخ می دهند؛ و این بستر برایم بسیار ارزشمند است و عزیز. از بابت وجودِ همچنانِ آن، و انگار که بالندگی‌اش، احساس مثبتی دارم؛ شاید حتّی بتوانم بگویم از بابت استمرار وجود و تداوم بروز و حضور این فرآیند – اگرچه این‌بار ظاهراً متشتّت و متلاطم- بر خودمان می‌بالم!ا

۱۳۹۰ دی ۱۸, یکشنبه

مداحانی که لس آنجلسی می خوانند


اشتباه نکنید! قصد تمسخر کسی را ندارم. بلکه بر عکس معتقدم کاری که این مداح کرده است، اگر با رعایت حقوق مولف رخ داده باشد خیلی هم خوب است. منتهی راستش یک جای این کار بدجوری می لنگد. اینکه اگر شنیدن و خواندن ترانه یک خواننده " لس انجلسی " - که در ادبیات رسمی جمهوری اسلامی یک ضد ارزش محسوب می شود - بد است، پس چرا " رطب خورده منع رطب می کند! "
مداحان، لس انجلسی می خوانند. مداحان حکومتی اهل بیت سالهاست که لس انجلسی می خوانند. همان مداحانی که روضه هایشان تنها موسیقی مجاز محافل بسیجی و امنیتی هوادار "آقا" ست. همان بسیجیهایی که سالهاست دختران و پسران جوان را به جرم گوش دادن به موسیقی لس آنجلسی دستگیر کرده اند، و تحویل مقامات قضایی داده اند. همان مقامات قضایی که جوانان را به جرم حضور در پارتی هایی که خوراکشان موسیقی لس آنجلسی است،"حد شرعی" زده اند. 
خودتان اخبار را بهتر از من می دانید. مطمئن هستم که ماجرای لیسانس گرفتن مداحان قم را هم شنیده اید. نه اینکه فکر کنید ما بخیلیم. نه! وقتی زندانها شده دانشگاه و پر از دانشجو و نخبه و استاد دانشگاه زندانی است، چه اشکالی دارد مدرک گرفتن مداحان از دانشگاههایی که خیلی وقت است دیگر دانشگاه نیستند. 

۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

سخنان رهبری درباره متهم و پرسشهایی که نمی‌شود مطرح نکرد

علی شکوهی نویسنده و منتقد اصولگرا در یادداشتی که در  وبلاگ خود منتشر کرده است نوشت:
امروز حوالی ظهر بود که صحبتهای مقام رهبری در دیدار با مسئولان قضایی را شنیدم. این عبارات برایم جالب توجه آمد. شما هم بخوانید:
«یک مطلب دیگرى که در باب قوه‌ قضائیه و عملکرد قوه و بازخوردهاى این عملکرد در بیرون باید مورد توجه قرار بگیرد – که الان رئیس محترم قوه هم اشاره کردند – این است: خب، قوه‌ قضائیه با متهم مواجه است. یک نفرى متهم به یک معنائى می‌شود؛ قوه‌ قضائیه وظیفه دارد از راه‌هائى که قانون معین کرده، برود تحقیق کند، تفحص کند و مشخص کند که این اتهام وارد است یا وارد نیست. صرف متهم شدن که جرم نیست. به هر کسى ممکن است یک اتهامى وارد شود. تا وقتى که از طریق قانونى جرم ثابت نشده است، نه در خود قوه، نه در بیرون قوه، نه در تریبونها و منبرهاى رسمى، نه در وسائل ارتباط جمعى، کسى حق ندارد آبروى یک مسلمانى را ببرد؛ این بسیار مسئله‌ مهمى است. بعضى اوقات انسان مى‌بیند روى قوه‌ قضائیه فشار مى‌آورند که آقا افشاء کنید. نه آقا، هیچ لزومى ندارد افشاء کردن. در موارد خاصى، بله، شارع مقدس مشخصاً و معیناً خواسته است که مردم مجازات را ببینند، یا مجازات شونده را بشناسند؛ اینها موارد خاصى است، مال همه جا نیست. بخصوص وقتى که در فضاى جامعه روحیه‌ تعمیم وجود دارد که یک چیزى را به غیر مورد خودش تعمیم می‌دهند، اینجا انسان خیلى باید احتیاط کند. تا وقتى جرمى ثابت نشده است، قطعاً نبایستى کسى را در معرض قرار داد؛ در معرض اتهام هم نباید قرار داد؛ چون وقتى گفتید متهم است، افکار عمومى تفکیک نمی‌کند بین متهمى که هیچ گناهى نکرده است، با آن کسى که شواهدى بر گناه او وجود دارد. حتّى بعد از اثبات جرم هم چه لزومى دارد؟ عرض کردم، مگر یک موارد خاص؛ «ولیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین». چند موردِ اینجورى داریم. حتّى اگر چنانچه فرض کنیم یک نفرى جرمى هم کرده است، این جرم در دادگاه صالح اثبات هم شده است، این شخص به مجازات محکوم هم شده است – فرض کنید رفته زندان – چه لزومى دارد ما اسم او را در روزنامه‌ها منتشر کنیم تا بچه‌ این آدم که دارد مدرسه می‌رود، دیگر رویش نشود مدرسه برود؟ چه اشکال دارد که این مدتِ زندانش را بگذراند، بیاید بیرون، خودش و خانواده‌اش زندگى عادى‌شان را ادامه دهند؟ خب، جرمى کرد، مجازات شد، تمام شد دیگر. باید حتماً آبروریزى بشود؟ این از نکات بسیار مهمى است».

۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

بحران جانشینی آیت الله خامنه ای و پیچیدگی های آینده سیاست در ایران

نگاهی به مسائل جهان عرب بویژه مصر و فرایند انقلاب اخیر در این کشور نشان می دهد بحران جانشینی مبارک بعنوان یکی از پیچیده ترین و مهمترین بن بست سیاسی در این کشور نقش مهمی در انفجاری تر شدن اوضاع در مصر داشت به نحوی که اگر مبارک توانسته بود در آخرین دوره ریاست جمهوری اش معضل بزرگ جانشینی را حل و فصل نماید بن بست سیاسی فراگیر در این کشور هنوز تا مرحله انفجاری شدن فاصله زیادی داشت. مبارک که بنا به تعبیر مصریها ده سال آخر حکومتش کاملا ویژگیهای یک دیکتاتور سرکوبگر را پیدا کرده بود هیچگاه حاضر نشد به نصایح بهترین دوستان قدیمی اش در حل و فصل عاقلانه مساله جانشینی گوش فرا دهد بنابراین با الگو گرفتن از عراق زمان صدام و تجربه خاندان اسد در سوریه علاقه مند بود تا پسرش جانشین او شود و از آنجا که ظاهرا مشکلی نیز برای جانشینی سیف الاسلام پسر قذافی در همسایگی خویش نمی دید بنابراین تقریبا امیدوار بود که جانشینی پسرش جمال مبارک نیز با مشکلی مواجه نگردد اما چنین ایده ای صرفا تصور خام مبارک پدر و همسرش سوزان بود چه اینکه جدای از مخالفت جدی افکار عمومی مصر و اپوزیسیون فربه و فراگیر این کشور با جانشینی جمال مبارک، دستگاه قدرتمند امنیت و ارتش مصر نیز ( بر خلاف نمونه های سوریه و لیبی) هیچگاه حاضر به پذیرش مبارک پسر نشدند بلکه ایالات متحده آمریکا و اروپا بعنوان مهمترین حامیان و متحدان نظام مبارک نیز هیچگونه چک سفید حمایت از جانشینی مبارک پسر  را تضمین نکردند. بحران جانشینی مبارک پدر از جمله بن بستهای سیاسی حاد و پیچیده ای بود که باعث یاس و سرخوردگی حامیان نظام مبارک از ادامه حیات این رژیم شده بود و بدین ترتیب نقش فوق العاده مهمی در انفجاری و انقلابی شدن اوضاع سیاسی در مصر داشته است.

۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

بازی کثیف

آقای خاتمی باز با دل امیدوارش آمده است به میدان، می ترسد، نه از ماشین نفرت و افترا که نزدیک دو سال است دمی از شلیک باز نمی ایستد و او و یارانش را بمباران می کند، بلکه از آسیب این همه بی اخلاقی، از درگیر شدن افراطیون با هم، از به هم ریختن نظم، از این همه بی هوائی در تهییج مردمان. او بزرگوارتر از آن است که حتی در دل بگوید همین است سزای کسانی که با اصلاح طلبان چنان جفا کردند، وطن دوست تر از آن است که دلش خنک شود از وضع امروز رقیبان تندرو. آقای خاتمی به عنوان یک عالم دین و دین باور ترسش افزون می شود وقتی می بیند ماشین نفرت هر صبح به نام  دین روشن می شود و شلیک آغاز می کند. شلیک های خود را درد دین نام می نهد و هدف هم فقط کسانی هستند که حقیقت را فدای مصلحت تعیین شده توسط قدرت نمی کنند.

۱۳۹۰ مهر ۱۸, دوشنبه

اسلام گرایی ریاکارانه یک کودتاگر دروغگو!

برای نخستین بار طی 32 سال گذشته یک خبرنگار زن اسپانیایی بدون رعایت حجاب اسلامی در دفتر دومین مقام اجرایی جمهوری اسلامی به گفتگو با رئیس دولت کودتا نشست. گفتگویی که موجب عصبانیت رئیس دولت کودتا هم شد. آنجا که خبرنگار تلویزیون دولتی اسپانیا درباره رفتار خصمانه کودتاگران با رهبران جنبش سبز سئوالی را از احمدی نژاد پرسید و شاهد واکنش عصبی وی بود. رئیس دولت کودتا البته به سیاق دروغگویی های همیشگی اش با متهم کردن هواداران جنبش سبز به قتل و دزدی و آنارشیسم سعی کرد تا با نعل وارونه زدن، حقیقت را منکر شود. با این همه آنچه در این نوشته مورد توجه قرار گرفته اسلام گرایی ریاکانه کسانی است که بیشتر از آنکه دغدغه اسلام و اجرای موازین اسلامی را داشته باشند به منافع و مطامع سیاسی و اقتصادی خود می اندیشند.
اصولگرایی ریاکارانه
سکوت اصولگرایان در برابر آنچه در حین مصاحبه خبرنگار تلویزیون دولتی اسپانیا، در دفتر رئیس دولت کودتا که مدعی ریاست ِ جمهور ِ مردم ایران است، رخ داد، نشانه آشکار دیگری از عدم صداقت آنان در طرح شعار پایبندی به رعایت اصول اسلامی و اصرار بر اجرای آن در تمام این سالهاست.
رئیس دولت کودتا، در بیست و چهارمین روز اسفند 1389 در حالی در برابر دوربین تلویزیون دولتی اسپانیا در دفتر ریاست جمهوری « جمهوری اسلامی » نشست که مطابق قوانین همین نظام رعایت شئونات اسلامی توسط هر غیر مسلمانی که به ایران سفر می کند الزامی است و جمهوری اسلامی سالهاست که به بهانه عدم رعایت حجاب زنها و دختران بی شماری را دستگیر و راهی زندان کرده است و در موارد متعدد پلیس ایران اقدام به ضرب و شتم آنان به جرم عدم رعایت حجاب کرده است.

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

نکاتی درباره حضور در راهپیمایی

آرایش نیروی سرکوب
اولین چیزی که در هر راه‌پیمایی توجه را جلب می‌کند حضور گسترده نیروهای نظامی و انتظامی از تمامی ارگان‌ها مربوطه مانند سپاه، نیروی انتظامی، و بسیج است. توجه داشته باشید درصد کمی از این نیروها توانایی برخورد دارند.
این نیروهای حاضر در میدان را می‌توان به دو گروه پیاده‌نظام و سواره نظام تقسیم کرد.
در میان پیاده‌نظام سرکوب، نیروهای انتظامی عملا خطری برای شما ندارند چرا که اغلب کارمند هستند و قایل به برخورد تند با معترضان نیستند. دیگر نیروی کم خطر افراد بسیجی و لباس‌شخصی مسن هستند که احتمال می‌دهیم از اعضای بسیج ادارات باشند. گروه سومی که کم خطر هستند و تمایل کمی به درگیری دارند سربازان وظیفه هستند که تنها کارکرد دکوری دارند و نه اراده برخورد دارند و نه برای این کار در نظر گرفته‌ شدند و نه برای این کار آموزش دیده‌اند و نه ابزار برخورد خشن ـ به جز باتوم ـ دارند.

۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

شناسایی یک نیروی سرکوبگر در ٢۵ بهمن: هادی عسگرزاده

فیلمی در جریان روز 25 بهمن از حمله بی رحمانه برخی نیروهای یگان ویژه منتشر گردید که دیوانه وار به مردم معترض و حتی رهگذران حمله ور می شدند و با باطوم آنها را به باد کتک می گرفتند. زمانی که در فیلم منتشره  حرکات وحشیانۀ مامور باطوم به دستی که  به حالتی جنون آمیز به مردم حمله می کرد را دیدم ، با خود گفتم خدایا چه عقده و نفرتی در وجود این فرد است که باعث شده به این مرز جنون برسد و این عقده از کجا میتواند سرچشمه بگیرد؟
افرادی که با دقت بسیار خوبی از این صحنه فیلم گرفتند زمانی که این فرد در میان دوستانش کلاهش را از سر بر میدارد برای لحظاتی چهراش مشخص می گردد و از این چهر عکس هایی از نزدیک تهییه شده کرده اند.پس از گذشت چند روز از 25 بهمن ، امروز عکس هایی در فیس بوک منتشر گردیده بود که به خوبی چهره فردی که دیوانه وار به مردم حمله می کرد را نشان می داد.
با دیدن عکس ها عرق سردی بر پیشانیم نشست،چون صاحب عکس را به خوبی می شناسم. خیلی با خودم کلنجار رفتم که بنویسم یا نه، اما با دیدن چند بار فیلم ضرب و شتم مردم ، مردمی که از ترس این حملات وحشیانه و ضربات باطوم مظلومانه به گوشه ای می خزیدند برآنم داشت تا مشخصات عکسی که مردم خواستار شناساییش شدند را منتشر نمایم.
فردی که در فیلم با لباس کاملا سیاه مشاهده میشود  و وحشیانه مردم را با دو باطوم در دست مورد ضرب و شتم قرار می دهد هادی عسگرزاده نام دارد، هادی متولد 1362 است،ورودی سال 80 به سپاه( نیروی مقاومت ) و از آموزش دیده های دورۀ 11 بود،در رسته تخصصی حفاظت-حراست آموزش دیده  و در دو رشته کشتی و فول کنتاک در مسابقات درون سازمانی صاحب مقام شده بود.نیروی بسیار پر تحرک و بعضا مسئله داری بود، اولین رده ای که به کارگیری شد  یگان رهایی گروگان حفاظت هواپیمایی بود در واقع جزء اولین نیروهای این یگان بود که به همت سرهنگ بیات پایه گذاری شد و بعدها در اختیار حسن زرینی قرار گرفت و واحد چک و خنثی نیز در آن تلفیق شد ، هادی عسگرزاده از لحاظ روحیه و اخلاق بسیار تند خود و خشن بود و در سال 84 به خاطر درگیری فیزیکی  که با یک سرهنگ 2 به نام سعید مزبر داشت  حسابی او را به باد کتک گرفت و به همان دلیل عدم نیازش از آن یگان صادر و در اختیار نمسا قرار گرفته بود.
در ستاد نمسا نیز چند بار درگیری ایجاد کرده بود و آخرین خبری که داشتم به ناحیه شرق واقع در خیابان اتابک فرستاده شده بود، هادی عسگرزاده تا چند ماه پیش از انتخابات که من کشور را ترک کردم پشت پارک کوثر جنب ورزشگاه متوسلیان به همراه پدر و مادرش زندگی می کرد.
بدون شک بیرون کشیدن این نیروها و به کارگیری افرادی که از لحاظ رفتاری و اخلاقی دچار اشکال و ایراد هستند یک حرکت سازماندهی شده و از پیش تعریف شده است زیرا هر انسانی توان برخورد این چنین وحشیانه ای را با مردم ندارد به همین خاطر نیروهایی را در این شرایط به کارگیری میکنند که از لحاظ اخلاقی تندخو و غیرقابل کنترل باشند.
با دیدن این تصاویر از چند باری که خواسته یا ناخواسته با یکدیگر در جمعی همسفره شدیم برای خودم تاسف خورده و شرمسار شدم

۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

اطلاع رسانی آری، کسب اجازه خیر!

در مورد صراحت اصل 27 قانون اساسی سخن بسیار گفته شده است. با این حال حاکمیت همچنان برای به انحصار کشیدن راهپیمایی‌ها و ملزم نمودن مخالفان به کسب مجوزهایی که هیچ گاه صادر نمی‌شوند، ضمن تخطی آشکار از قانون اساسی به قوانین کشوری استناد می‌کند. قانونی که در این موارد دستمایه حاکمیت قرار می‌گیرد «قانون فعالیت احزاب، جمعیت‌ها وانجمن‌های سیاسی و صنفی وانجمن‌های اسلامی یا اقلیت‌های دینی شناخته شده در جمهوری اسلامی» نام دارد. (متن کامل آن را از اینجا+ بخوانید) با این حال حتی با استناد به همین قانون نیز دولت به هیچ وجه حق ندارد مخالفان را برای برگزاری راهپیمایی ملزم به دریافت مجوز کند. پیش از طرح این قانون یک اشاره به پیشینه مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی می‌کنیم که بحث‌های اولیه در مورد «اعلام راهپیمایی» و یا «کسب مجوز برای راهپیمایی» را نشان می‌دهد

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

یادمان نرود، هدف وسیله را توجیه نمی‌کند

داریوش محمدی
به خدا سوگند، معاویه از من زیرکتر نیست،
لیکن شیوه ی او پیمان شکنی و گنهکاری است.
اگر پیمان شکنی ناخوشایند نمی نمود، زیرکتر از من کس نبود ؛
اما هر پیمان شکنی به گناه برانگیزاند و
هر چه به گناه برانگیزاند دل را تاریک گرداند.
«نهج البلاغه، خطبه ۲۰۰»
درآمــد
هنگامی که صدام حسین در مقابل چشم دوربین ها قرارداد الجزایر را پاره کرد، به زعم خود درصدد تامین منافع ملی عراق و دستیابی به «هدفی والا» بود که به او اجازه می داد تا برای رسیدن به آن از هر «وسیله ای» استفاده کند، حتی اگر این وسیله پاره کردن یک پیمان رسمی بین المللی باشد که سالیانی چند از آن نگذشته است.
این پیمان شکنی صدام حسین، برای آگاهان به تاریخ اسلام به نوعی یادآور رفتار معاویه با صلح نامه ای بود که با حسن بن علی (ع) بسته بود ؛ هنگامی که پیمان صلح را نادیده گرفت و گفت: «ای مردم! آگاه باشید آن پیمان و شروط در زیر دو پای من قرار دارد». معاویه هم به «هدف بزرگی» می اندیشید که گویا توانسته بود با توسل به آن پیمان شکنی خود را «توجیه» کند.
چرچیل هم در یکی از نوشته های خود با توسل به «منافع ملی بریتانیای کبیر»، از حمله متفقین به ایران دفاع کرده و پیمان شکنی خود را این چنین «توجیه» کرده است: «اگر چه ما با ایرانی‏ها پیمان بسته بودیم، قرارداد داشتیم و طبق قرارداد نباید چنین کاری می‏کردیم، ولی این معیارها در مقیاسهای کوچک درست است… من نمی‏توانستم از منافع بریتانیای کبیر به عنوان اینکه این کار ضدّ اخلاق است، چشم بپوشم که ما با یک کشور دیگر پیمان بسته‏ایم و نقض پیمان بر خلاف اصول انسانیّت است. این حرفها اساسا در مقیاسهای کلّی و در شعاعهای خیلی وسیع درست نیست».
تاریخ سیاسی، نمونه های بیشتری از ازاین گونه پیمان شکنی ها و بداخلاقی ها را روایت می کند. این رفتارهای سیاسی و رفتارهای مشابه، ذیل قاعده ی مشهور «هدف وسیله را توجیه می کند / نمی کند» قابل توضیح اند. قاعده ای که مرز اخلاقی رفتارهای سیاسی را توصیف می کند و بیان گر حدی است که اصول اخلاقی بر رفتار سیاستمداران و کنش های سیاسی می گذارد. به عبارتی دیگر، رفتار سیاسی صاحبان قدرت و متولیان امور را می توان در پرتو قاعده ی «هدف وسیله را توجیه نمی کند» مطالعه کرد. به اندازه ای که سیاستمداران به این قاعده پای بند نباشند، رفتار آنها در یک داوری اخلاقی مردود است و به همان اندازه که در مراعات آن بکوشند رفتار آن ها از منظر اخلاقی قابل دفاع است.این نوشته به اختصار به واکاوی «این قاعده» می پردازد و می کوشد در پرتو آن، رفتار کنشگران سیاسی امروز ایران را به کوتاهی توضیح دهد.
بهانه ی اصلی این نوشته، فرازی از بیانیه ی اخیر میرحسین موسوی است، که درآستانه ی آذرماه منتشر شده است. میرحسین در این پیام با تاکید بر این که «یادمان باشد برای ما هدف وسیله را توجیه نمی کند»، نه تنها لزوم رعایت آن را به همراهان جنبش سبز یادآوری کرده است و از لزوم استقرار «جامعه ی اخلاقی» سخن گفته است، بلکه با درج این قاعده، باز هم بر اصول خلاقی حاکم بر جنبش سبز تاکید نموده و «الگویی» را هم برای مطالعه ی «رفتار سیاسی جنبش و مخالفان آن» معرفی کرده است. الگویی که به یاری آن می توان بسیاری از کنش ها و واکنش های جنبش سبز را بازخوانی و پیش بینی کرد. الگویی که به زعم مخالفان و موافقان، میرحسین موسوی خود «نمونه ای زنده» از آن است.
هدف وسیله را توجیه نمی کند، اما

۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

از توهم توطئه تا توطئه های اقتدارگرایان حاکم بر ایران

راستی را چطور می شود که فردی همچون احمدی نژاد که تلاشهای فراوانش برای برقراری رابطه با آمریکا بر هیچ اهل خردی پوشیده نیست به ناگهان در مقر سازمان ملل و در برابر چشمان حیرت زده رسانه های جهانی دولتمردان این کشور را به دست داشتن در واقعه یازدهم سپتامبر متهم می کند؟ فارق از این گمانه زنی که احمدی نژاد این سخنان را برای ترمیم روابط خود با مقامات مافوقش بر زبان جاری ساخته است ( چنانکه نیامده از نیویورک مورد تمجید هم قرار گرفت ) برخی دیگر از صاحبنظران سیاسی سخنان او را ناشی از ابتلای رئیس دولت ایران به توهم توطئه می دانند. توهم توطئه چیست؟ و چرا اغلب اقتدارگرایان حاکم در ایران از این روانپریشی سیاسی رنج می برند؟
روانپریشی سیاسی
توهم توطئه در تعریف علمی آن نوعی بیماری روانی است که حاکمان نامشروع و مستبد به آن دچار می شوند و از آنجاییکه این افراد خود با توطئه و دسیسه چینی علیه دیگران به قدرت رسیده اند، به همه چیز وهمه کس سوءظن دارند و گمان می کنند دیگران نیز به همان اقداماتی دست می زنند که خود آن ها انجام می دهند. شکی که در تعریف روانشناسی از آن تحت عنوان " پارانویا " یاد می شود. کسی که خود با دروغ و نیرنگ و زیر پا گذاشتن تمام ارزشهای انسانی به قدرت رسیده است، تمام وقایع عمده سیاسی و سیر حوادث و مشی وقایع را در دست پنهان و قدرتمند سیاست بیگانه و سازمان های مخوف سیاسی واقتصادی و حتی مذهبی وابسته به آن سیاست می پندارد و همه رجال سیاسی جهان را همچون عروسکان خیمه شب بازی می داند که از سوی قدرتهای پشت پرده مامور به نابودی او هستند. کسی که به توهم توطئه مبتلاست به نظر خود ایمان و اعتقاد دارد ، اعتقادی راسخ و جزمی و تعبدی به نوع خاصی از عقاید سیاسی و توهمی که در او شکل می گیرد. برای پی بردن به ریشه های ابتلای سردمداران قدرت در ایران، چند ماجرا را با هم مرور کنیم

۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبه

یاداشت وارده/ اندکی صبر سیاهی می شکند

آرش حسینی پژوه: در آستانه روز قدس و باز هم انتقاد ها و حمایت ها از رهبران جنبش سبز که آیا می آیند و اگر نمی آیند چرا نمی آیند ، در این یاداشت دو دیدگاه را خطاب قرار میدهم ، در ابتدا دوستان منتقد رهبران جنبش سبز که عمدتا خارج نشین هستند و مشخصا جامعه هدف من نیستند ، دوستانی که بارها از رهبری میر حسین موسوی و مهدی کروبی انتقاد کرده اند و معتقدند که ملت از این دو عبور کرده اند و این دو رهبر اصلاح طلب هستند که مجبورند تا با مردم هم صدا شوند ، نکته ی که دوست دارم به این دوستان یادآوری کنم این است که اگر طبق صحبت ها و تحلیل های شما ملت از این دو رهبر اصلاحات عبور کرده اند دیگر نگرانی شما برای اعلام دعوت از سوی این دو چه معنی میدهد ؟ دو راهبری که باز به نظر شما گوشی برای شنیدن صحبتهایشان نیست چه لزومی دارد و اصولا برای شما چه اهمیتی دارد که دعوت بکنند و یا نکنند ؟

۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

سنگسار انسان به نام خدا؟! / محمد مجتهد شبستری

ارها گفته‌ام و نوشته‌ام که دعوی ابدیّت احکام جزائی مسلمانان هیچ دلیل قانع کنندۀ علمی ندارد. توضیح داده‌ام که آنچه فقه سیاسی می‌نامند، بر هیچ پایه و تحلیل محکم استوار نیست و همه ی مبانی و دلائل آن قابل نقض است. من می‌دانم که بسیاری از فقیهان، خود بهتر از دیگران این حقیقت را می‌دانند، اما چه می‌توان کرد قرنها است که فقاهت یک مشغلۀ پربرکات شده است و ظاهراً دوام این برکات با اظهار آن حقیقت نمی‌سازد!
هر چه باشد امروز در کشور ما با فتوای فقیهان انسان را به نام خدا سنگسار می‌کنند! در این چند روز اخیر دوبار حکم سنگسار یک شهروند زن در ایران خبر مهم رسانه‌های جهان شده است. من که همیشه آرزو کرده‌ام جامعه ی ایران الگوی زندگی انسانی مسلمانان در جهان گردد بار دیگر دچار نهیب وجدان شده‌ام. اخلاق وجدان به من می‌گوید با صراحت بنویسم که سنگسار انسان به نام خدا هم «نفی قداست خدا» است و هم «نفی کرامت انسان»‌ و بر قباحت و شناعت این عمل با هیچ توجیهی نمی‌توان سرپوش گذاشت.
آن فقیه که فتوای سنگسار می‌دهد باید شخصاً در صحنۀ سنگسار حاضر شود و آن صحنه دلخراش را از نزدیک مشاهده کند و چند سنگ نیز پرتاب کند تا واقعا درک و لمس کند که سنگسار انسان چیست؟
اگر وی آنجا حاضر شود می‌بیند که یک انسان که تا سینه در گودال دفن شده با بمباران سنگها چه شکنجه‌های جان‌کاه و عذاب‌های دردناک می‌کشد، چگونه ساعتها میان مرگ و زندگی بر اثر ضربات سنگ‌ها از این طرف به آن طرف می‌افتد و چون یک حیوان تیر خورده زوزه می‌کشد، چگونه بر همۀ آنان که به او سنگ می‌زنند لعنت می‌فرستد و چگونه در آن لحظات جهنمی رابطه‌اش را با خدایش که اینک خدای انتقام شده قطع می‌کند و به آن خدا دشنام می‌دهد و بالاخره چگونه انسانیت او در امواج خشم و نفرت حاضران به نام خدا درهم کوبیده شده و انکار می‌گردد و چگونه این امواج خشم و نفرت در جامعه پراکنده و نهادینه می‌شود و خشونت‌ها و قساوت‌های بیشتر پدید می‌آورد.
اگر فقیه همه این‌ها را ببیند و باز هم فتوای سنگسار دهد معنای آن فتوا چه خواهد بود؟ معنای آن فتوا این خواهد بود که خدا می‌گوید این شکنجه‌ها و عذابها را به نام من ادامه دهید و انسانیت این انسان را به نام من در هم بکوبید و له کنید تا خداوندی من لکه‌دار نشود! (العیاذ بالله)و «سبحان الله عمّا یصفون».
من از فقیهان محترم می‌خواهم حداقل یکبار در یک صحنۀ سنگسار شخصاً حاضر شوند و اقلاً یک سنگ هم پرتاب کنند و در آن لحظات صدای نهیب آمیز وجدان خود را در آن صحنه بشوند آنگاه ببینند آیا باز هم حاضرند مسئولیت فتوای سنگسار را بپذیرند؟ در مسند پر جاه و جلال إفتاء نشستن و غیر مسئولانه فتوی دادن شرط انصاف و مروت نیست. من از فقیهان می‌پرسم آیا تجربه خشونت و قباحت جهانیان از عمل سنگسار نشان نمی ‌دهد که مبانی فقاهتی آنان در این ابواب خِلل دارد و باید در آن تجدید نظر کنند؟
نگارنده این سطور از فقهای محترم درخواست می‌کند یکبار شجاعت تاریخی نشان دهند و حکم سنگسار و مانند آن را از فتواهای خود حذف کنند. این کار فقط شجاعت می‌خواهد و هیچ مانع علمی در پیش پای نیست. اگر فقیهان ایران چنین کنند عمل آنها سرمشق بسیار نیکوی تاریخی برای همۀ جهان اسلام خواهد شد.
چرا ما می‌خواهیم فقط در خشونت‌ها الگوی جهان اسلام شویم؟ چرا برای یکبار هم که شده الگوی حفظ کرامت و شرافت انسان نمی‌شویم؟ اگر روزی حکومت ایران اعلام کند که هر آنچه نام ظاهری آن مجازات مجرم ولی حقیقت آن شکنجه شنیع انسان است از قوانین جزائی ایران حذف شد، آن روز جمهوری اسلامی ایران از این نظر، الگوی انسانیت خواهد شد. اگر حکومت ما معتقد است که سنگسار انسان مجازات است و نه شکنجه پس چرا این همه در اجرای این مجازات مخفی کاری می‌کند و آن را از چشم جهانیان می‌پوشاند و اگر دیگران چنین صحنه‌هائی را از تلویزیون پخش کنند این کار را توطئه استکبار جهانی می‌نامد؟!
بیائید عقلانی و اخلاقی زیست کنیم.

منبع: معناگرا

۱۳۹۰ خرداد ۱۲, پنجشنبه

راهپیمایی 22 خرداد؛ برای چه و به چه قیمتی؟

هدف از راهپیمایی 22 خرداد نشان دادن این است که اکثریت مردم همچنان معترض‌اند. بنابراین حکومت مشروعیت ندارد. مجوز راهپیمایی یعنی حکومت تعهد بدهد که به راهپیمایان حمله نخواهد کرد. وقتی حکومت چنین تعهدی نمی‌دهد یعنی برخورد خواهد کرد. پرسش: برخورد، درگیری و سرکوب در شنبه 22 خرداد به نفع کدام طرف است؟ در صورتی که جمعیت انبوه باشد حکومت توان سرکوب نخواهد داشت. بنابراین پرسش این است که اگر جلوی شکل گرفتن جمعیت زیاد را گرفتند، آیا حضور جمع‌های پراکنده و جنگ و گریز آن‌ها با نیروهای مسلح و نیروهای غیر رسمی حکومت، به سود جنبش سبز است یا به زیان آن؟
در شرایط درگیری ارتباط جمع‌های پراکنده معترضان با هم‌دیگر ضعیف است. قطع شبکه تلفن همراه امکان ارتباط را از بین می‌برد. از طرف دیگر عوامل نفوذی حکومت به دلیل امکان ارتباط و هدایت مرکزی، جمع‌های پراکنده معترضان را طبق نقشه یک فرماندهی مرکزی به آدرس‌های غلط هدایت می کنند و مانع به هم پیوستن آن‌ها می‌شوند. بنابراین در شرایط درگیری در شهر، عوامل حکومت تفوق اطلاعاتی دارند. ضمن آن که می‌توانند به راحتی در جمع‌های معترضان نفوذ کرده و با شعارها و رفتار سوپر انقلابی هدایت جمعیت را به دست بگیرند. در شرایط درگیری عوامل حکومت با بازی کردن نقش سوپر انقلابی خراب‌کاری می‌کنند و با تبلیغات دروغین آن را به معترضان نسبت می‌دهند. بنابراین درگیری در چنین شرایطی کاملا به ضرر معترضان و به مثابه تلفات دادن است. هم از لحاظ افراد، هم از جنبه روانی و هم از جنبه تبلیغات حکومتی. مگر آن که آن قدر نقاط درگیری زیاد باشد که تعداد عوامل حکومت برای کنترل آن کفایت نکند. و این جمع‌ها به هم پیوند بخورد. چنین شرایطی هم به دلیل تمرکز نیروهای سرکوب در نقاط اتصال –مانند چهار‌راه‌ها و میدان‌ها- معمولا پیش نمی‌آید. بنابراین حضور جمعیت‌های پراکنده به درگیری می‌انجامد و درگیری هم به معنای قلع و قمع معترضان و بهره‌برداری تبلیغاتی حکومت است.
از طرف دیگر اتفاق برنامه ریزی شده 14 خرداد موجب شد کسانی که تا کنون اظهار نظر نکرده بودند، به این بهانه علنا موضع خود را اعلان کنند. این مواضع مشخصا در مقابل حاکمان است نه در همراهی آنان. قاعدتا چنین افرادی وقتی علیه حکومت موضع می گیرند که حکومت در موضع ضعف و در حالت تدافعی باشد. از نظر شرایط بین الملی نیز تصویب قطعنامه چهارم شورای امنیت و اعلان موافقت روسیه و چین با آن و سفر احمدی نژاد به چین که از موضع نیاز صورت می‌گیرد و اعلان روسیه مبنی بر تحویل ندادن سامانه موشکی S300 همگی به معنای ضعف موضع بین المللی حاکمیت است. بنابراین حاکمیت پس از وقایع 14 خرداد هم در داخل و هم در صحنه جهانی در موضع ضعف و انفعال و توجیه آن چه کرده و آن چه گفته است قرار دارد. بنابراین مانند همه دیکتاتورهایی که پشتوانه مردمی ندارند، در چنین شرایطی سخت محتاج فرصتی است تا ضعف و عقده خود را با سرکوب مردم معترض جبران کند. مانورهای نیروهای سرکوب‌گر نیز نشان می‌دهد که آن‌ها خودشان را برای یک سرکوب همه جانبه و سریع آماده کرده‌اند. اگر چنین فرصتی در اختیار آن‌ها قرار بگیرد اعتماد به نفس نیروهای شبه نظامی سرکوب‌گر نیز تقویت خواهد شد.
نتیجه‌گیری: گرچه متاسفانه غالب کسانی که خارج از ایران هستند بدون توجه به شرایط فعلی و نتایج آن، مردم را به حضور در خیابان‌ها تشویق می‌کنند، اما بنابر موارد فوق به نظر من جمع‌های پراکنده و درگیری در 22 خرداد، به نفع استبداد و بنابراین به زیان جنبش سبز است.

سوگند به بهار، این زندانیان آزادگانند، فرصت را از دست ندهید

در بهار ، اغلب ، شکارچیان ، پرنده ها را صید نمی کنند،در بهار پرنده داران نیز ، پنجره قفس ها را باز می کنند تا در باغ بلبلانه چهچه بزنند. هر مناسبتی در سالی که گذشت ،می توانست فرصتی باشد تا زندانیان سیاسی آزاد شوند و به این بهانه ، رابطه ملت و حاکمیت ، تا حدودی بهبود یابد . مناسبت هایی چون ماه رمضان ، عید فطر ، عید قربان ، ایام محرم ، دهه فجر و ۲۲ بهمن ، روز ملی شدن نفت ، عید نوروز ، ۱۲ فروردین و سیزده بدر . اما هنوز هم ” بهار ” هست و فرصت باقی است .
آزادی و شکوفایی ، سر فصل تیتر بهار در طبیعت است . از دیدگاه بسیاری از متفکران و از منظر قرآن ، قانون طبیعت بر جامعه نیز حاکم است و کم وبیش جامعه و طبیعت در یک نظام هماهنگ قرار دارند . این یکی از سنت های الهی است .
حاکمیت موجود ایران که مدعی اسلام گرایی است ، می توانست و همچنان می تواند این نظام هماهنگ را در هستی قرائت کند و آزادی های بهارانه را به جامعه و ملت تقدیم کند .
آزادی خواهی ، دموکراسی طلبی و ترتیبات قانونی ، سه شاخصه اصلی جامعه ایران است که در صد سال گذشته و همچنان بر تارک مطالبات ایرانیان می درخشد .اگر کاوه آهنگر شاهنامه فردوسی و آزادیخواهان ایرانی در سالهای سلطه اعراب بر ایران را هم بر آن بیافزائیم ، می توانیم این سه خاصه را ” کهن الگوی ” ذهن مردم ایران تلقی کنیم . این سه مشخصه همواره خاطره جمعی و تاریخی ملت ما را به خود مشغول کرده است .
حتی اگر فقط به این مطالبات سه گانه بین دو انقلاب مشروطه و بهمن ۵۷ متمرکز شویم ، می بینیم که هر یک از این دو انقلاب پروژه هایی ناتمام بوده اند . وضعیتی که در شرایط فعلی و در این مرحله تاریخی – سیاسی کشورمان ، حاکمیت و ملت می توانستند دست در دست یکدیگر این پروژه های ناتمام را تکمیل کنند و با آزادی زندانیان در بند ملت ایران این پروسه تکیل شود .
با یک نگاه کلی این ازادگان در بند را می توان طبقه بندی و به شناسایی آنها اقدام کرد :
۱ – زندانیان گمنام و بی نام و نشان ، از زن و مرد و پیر و جوان و نوجوان . آنها بدنه ملتند . آنها نه خاکریز اولند و نه سنگری که فتح آن موجب خوشحالی شده باشد و نه سنگری است که سیاسیون پشت آن پنهان شده باشند .
خواسته آنان تنها مشتی از خروارها مطالبات مردم اند . آزادگانی که همچون ملت ایران خود بی کس و کارند و فقط خدا و آرزوهای شان را دارند . همین و بس . به همین دلیل در زندان نگه داشتن آنها نمادی از زشت ترین ظلم ها ورنجی است که می توان بر یک ملت روا داشت . آنها مادر دارند ، فرزند دارند ، همسر دارند ، پدر دارند و خویشانی خوب که بی تاب رنج های شان هستند .
۲ – زنان زندانی . تاریخ ایران سرشار از شان و منزلت برای زنانی بوده که مظهر رافت و محبت اند . در سرزمین باستانی ایران ، تندیس الهه ها و مادرها ، نه تنها نماد پرستش و باروری است بلکه سمبل احترام عمیق تاریخی این سرزمین کهن به زنان بوده است . قران نیز یک سوره را به طور مشخص به زنان اختصاص داده و با انتخاب واژه ” ام ” به معنای ریشه و اطلاق آن به مادر ، فهم زبان شناختی والایی را برای درک جایگاه زن پیش رویمان نهاده است .
زنان زندانی جنبش سبز ایران نمونه ای از سلحشوری و استقامت زنان ایرانند . آیا حاکمیت می خواهد با این همه بدعت درستم و سرکوب و بی احترامی به زنان ، تمامی رهنمودهای قرانی و سرافرازی های تاریخی ملت ایران را نادیده بگیرد .
۳- فعالان و مشاهیر سیاسی . سران و مشاوران و همکاران آزادیخواه و مغزهای متفکر و جان های بی قراری که جر سرافرازی ملت ایران و ایرانی استوار و با هویتی والا ، هیچ داعیه ای در سر ندارند . آنها خواهان تحقق شاخصه های این پروژه های ناتمامند .آنان پیشوای پهلوانان معاصر جهانند .
حاکیت می توانست ذهن فعال و توان اجرایی این آزادگان را در جهت عظمت و سرافرازی ایران به کار بگیرد . اما در عوض عمر گرانمایه آنها را ذخیره خاطرات دحمه های تاریک زندان کرده است .
۴- طرفداران و فعالان حقوق بشر . بیش و پیش از هر تمدنی و هر کشور ی ، خقوق بشر در ایران سابقه تاریخی دارد . منشور کورش کبیر یکی از آنها است . اما آیا از کتاب آسمانی ما ، قران ، که با نام خدا شروع و با مردم و سوره ای به نام مردم ” ناس ” پایان می پذیرد ، مکتوبی والاتر و مزین تر در حقوق بشر می توان یافت ؟
آیا این وهن ملی و ملت ایران نیست که حاکمیت حقوق بشر را دارای خاستگاهی غیر ایرانی قلمداد می کند ، تا به بهانه آن فعالان حقوق بشر را نوکر و وابسته به بیگانگان و مخل امنیت کشور معرفی کند و آنها را دچار میخ دخمه ها و پستوهای زندان ، رنج دهد .
۵- اقوام و ملیت ها و اقلیت ها . ایران سرزمینی متکثر از اقوام ، ملیت ها ، نژادها و زبانها ست . در ترمینولوژی علوم انسانی امروز ، ایران یک کشور ” مالتی کالچرال ” و چند فرهنگی است . از این رو از یک فرصت بزرگ برای خلاقیت و شکوفایی ملی برخوردار است .
در ترمینولوژی و اصطلاج شناسی قرآنی ” شعوب و قبائل ” یک تولید یا به اصطلاح قران جعل و قرار الهی است و زبان و رنگهای متنوع انسان های کره زمین ، آیه الهی نامیده شده است .
آنها به به دنبال خودمختاری اند و نه جدایی طلبی . آرمانخواهانی آزادی خواهند که جز احترام و عظمت خود و ملت ، چیزی نمی خواهند . قانون اساسی نیز هیچ محدودیتی برای آزادی و احترام به آنها قائل نشده است . ضمن اینکه توسعه فرهنگی آنها را تشویق و ارج نهاده است .
۶- روزنامه نگاران ، هنرمندان و اصحاب رسانه . در دنیای مدرن ، روزنامه نگاران و هنرمندان یعنی انسان های آزادیخواه ، حق طلب و غیر وابسته . که عضو هیچ جناحی نیستند و به میز و دستک و قدرتی وابسته نیستند . اگر آفتاب و مهتاب را در دستان او قرار دهند ، جز دفاع از حق ، دفاع از مظلوم ، دفاع از آزادی و دموکراسی پیشه ای بر نمی گزیند . حضور روزنامه نگاران و هنرمندان و اصحاب رسانه ترجمان آزادی و زیبایی یک ملت است . دنیای جدید بی وجود آنها نمی تواند لحظه ای خود را باز تولید کند و ناچار به قهقرا می رود . آیا قلم که دارای انچنان عظمتی است که خداوند به آن قسم خورده “نون و القلم ” و تنها ابزار هنرمند و روزنامه نگار است ، سزاوار چنین جفایی است .
۷- دیگران و گروگان ها . نمی دانم چگونه کسانی از موضع قدرت ، در ذهن خود گروه هایی من در آوردی تولید می کنند و انسان های بی گناه را در خیال خود در آن گروه ها جاسازی و سپس دستگیر می کنند و با برچسب های عجیب و غریب و انواع تهمت ها در زندان نگه می دارند و یا اعدام می کنند . این از بدترین نوع مجازات ، بلکه نوعی انتقام کشی نخ نما شده برای ایجاد محیط ارعاب و وحشت است .
پس قسم به بهار ، که این زندانیان آزادگانند
منبع: کلمه

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

نامه عاشقانه مصطفی تاجزاده به همسرش در بیست‌و‌نهمین سالگرد ازدواجشان

از وبلاگ فخرالسادات محتشمی پور: بالاخره دل نوشته های ما پس از نزدیک هشت ماه به یک جواب شیرین رسید (که طعم تلخ تحمل ستم در آن موج می زند) آن هم به مناسبت بیست و نهمین سالگرد پیمان مقدسی که در ششمین روز از بهمن ماه خاطره انگیز با یکدیگر بستیم. همسرم به دخترمان گفته بود که این سالگرد باید کاملا متفاوت از سال های قبل و باشکوه گرفته شود. گفته بود مرا خبر نکنند تا هیجانش برایم بیشتر باشد. گفته بود ابتکار عمل باشد به دست خودت و دخترک از دوستان همیشه همراه کمک گرفت تا شب ششم بهمن ١٣٨٨ با وجود غیبت پدر، برای همه ما بشود یک شب خاطره انگیز! وقتی که وارد خانه دوست شدم ناگهان همه با نقابی از تصویر مصطفی به استقبالم آمدند و من فکر نمی کنم هرگز قادر به ثبت حس و حال واقعی خود در آن لحظه باشم. لحظه ای که با تمام وجود او را در بطن و متن زندگی خود و عزیزان همراه مشاهده کردم. مصطفی نزدیک ٨ ماه است که دارد تکثیر می شود و ابلهانی که جسم او را به بند کشیده اند از این مسئله غافلند

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۲, پنجشنبه

مطالبۀ جنبش سبز

فاطمه صادقی
آنطور که می‌شد از مناظره‌های انتخاباتی برداشت کرد، رئیس دولت نهم ظاهراً حتی پیش از برگزاری انتخابات خود را برای یک دور دیگر به دست گرفتن قدرت آماده کرده بود. او وعده داد که به شهرستان‌هایی که در این مدت سفر نکرده سفر خواهد کرد. گفت که مردم آرامش خود را حفظ کنند و ... انتخابات تنها پردۀ آخر سناریویی بود که از سال‌ها پیش برای از میان بردن اصل انتخابات و صندوق رأی رقم خورده بود. سخت می‌شد باور کرد که محافظه کارانی که با هزار ترفند قدرت را در دست گرفته بودند و در طول چهار سال همۀ تلاش خود را به کار بسته بودند تا آن اندک اصلاحاتی را که در گذشته صورت گرفته بود، به عقب بازگردانند، حاضر شوند به این سادگی قدرت را واگذارند. در روزهای منتهی به انتخابات برخی از خود و دیگران می‌پرسیدند: یعنی اگر احمدی نژاد ببازد، قدرت را واگذار خواهد کرد؟ پاسخ روشن نبود، اما دلهره‌ای در دل‌ها بود که روند حوادث نشان داد بی‌دلیل نبوده است. کمتر کسانی فکر می‌کردند که انتخابات دهم که می‌شد سر فصلی برای حل معقول منازعات باشد، به مخدوش شدن صندوق رأی و خود و نهاد انتخابات بینجامد و ماجرا تا این حد دامنه‌دار شود؛ نه آنهایی که در برخی محافل قدرت خود را برای سرکوب به زعم خود اعتراضات محدود و به تعبیر رئیس دولت نهم «حفظ آرامش» جامعه آماده کرده بودند و نه کسانی که تمام هم خود را به کار بسته بودند تا از طریق صندوق رأی سیاستی دیگر را رقم زنند

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

امروز شمشیرها علیه اندیشه افراد بالا رفته است

همسر محمد نوری زاد در نامه ای سرگشاده که بهانه دیدار با دادستان تهران آن را منتشر کرده است نسبت به برخوردهای صورت گرفته با همسرش ابراز نارضایتی نموده و از خداوند خواسته است که به سیاسیون و سیاست مداران سینه ای فراخ برای شنیدن و تحمل سخن مخالفان خود عنایت کند.
به گزارش ندای سبز آزادی متن کامل این نامه به شرح زیر است:
بسمه تعالی
بیش از یک ماه از بازداشت همسرم، محمد نوری زاد، می گذرد؛ بی آنکه هیچگونه اطلاعی از وضعیت ایشان داشته باشیم. در ملاقاتی که در تاریخ 23/10/88 با دادستان تهران صورت گرفت، ایشان جرم همسرم را "بسیار بسیار سنگین" اعلام کردند و نهایتاً درمقابل درخواست تماس، ملاقات و پیگیری پرونده فرمودند: "تا زمانیکه افکار ایشان مهار نشود، به هیچ یک از این خواسته ها پاسخ داده نخواهد شد."
البته با درنظرگرفتن آنچه که در چند ماه اخیر بر مردم بیگناه و آگاه کشورمان گذشت و انبوه جمعیتی که هنوز بعد از گذشت هفت ماه، روبروی ساختمان دادگاه انقلاب اسلامی، با نگاهی نگران و مستاصل، چشم انتظار عزیزانشان هستند و از همه دردناکتر سکوتی است که بر فضا حاکم است و یا در قالب وارونه انگاری وقایع خود را نشان می دهد، مشاهده ی چنین برخوردی نیز چندان دور از انتظار نبود.
اگر "مهار افکار افراد" در قوانین اسلامی، مدنی و یا انسانی ما، حقیقتاً از جایگاه قابل اعتنایی برخوردار است، و اگر امروز به جایی رسیده ایم که باید شمشیرها را علیه "اندیشه"ی افراد بالا ببریم، باکی نیست. چه؛ او خودش سال ها پیش در مناجات روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان،* خطاب به ابوذر می نویسد: "...هان ای ابوذر خوب، تو مگر چه گفتی و چه کردی که تو را به این ورطه ی بلا تبعید کرده اند؟ تو نه از اشراف بودی، نه سپاه داشتی و نه زور؛ تو اساساً جز زبانت که سرخ و صریح بود و از ایمانت گرما می گرفت، هیچ نداشتی. تو ای ابوذر خوب، نه وامدار کسی بودی و نه انتظار داشتی مردمان به خاطر سالها مجاهدت و یاوری پیامبر خدا، مطیع و دست به سینه ی تو باشند. نه بابت سالها خون دل خوردن و شمشیر زدن و پاک بودن و گرسنگی کشیدن از کسی طلبکار بودی و نه ایمانت را از سر راه آورده بودی که اجازه بدهی نوکیسه ها و ازراه رسیده ها و سراسیمگان، هرکس که می خواهند باشند، به اسم اینکه حالا منصبی یافته اند و موقعیتی به دست آورده اند، پوست از تن دین خدا بکنند و هیچ از او به جا نگذارند..."
و عجیب که امروز، خود، گویی مصداق ابوذر زمان شده است. و چه حقیقت دردناکی که جزای بر زبان آوردن کلمه ی حق، آن هم در محترمانه ترین و دلسوزانه ترین وجه ممکن، این چنین تلخ و غیرمنصفانه است.
باری؛ در پایان این نامه، باز از کلمات همسرم کمک می گیرم که در جایی دیگر از مناجات هایش، خدا را اینطور می خواند: "خدایا، به سیاسیون و سیاست مداران ما، سینه ای فراخ برای شنیدن و تحمل سخن مخالفان خود عنایت فرما. یعنی همان خصلتی که قرن های قرن، پیامبران و امامان ما، جانانه، و نه در شعار، به انجام آن همت می کرده اند. خدایا سیاسیون ما را آنچنان هوشمندی عنایت فرما که نگاهشان در کوچه پس کوچه های هم طریقان و حاجت های صنفی شان متوقف و محدود نشود. و آنچنان صداقتی نصیبشان کن که اگر خطا کرده اند و می کنند و یا در انجام کاری توانایی ندارند، مرد و مردانه از مردم پوزش بخواهند و مسئولیت خطاهای خود را بپذیرند..."
آمین. یا رب العالمین.
فاطمه ملکی- اول بهمن ماه هزار و سیصد و هشتاد و هشت

در جستجوی اقتدار از دست رفته

آیت الله خامنه ای در آخرین صحبت هایش خطاب به مخاطبانی که از آنها نام نمی برد، گفت: «وقتى مى‌بینید عامل دشمن - که حرف او، شعار او حاکى از مافى‌الضمیر اوست - آمد توى میدان، اینجا باید خط را مشخص کنید، اینجا باید مرز را روشن کنید.» او از خواص -- که باز از آنها نامی نبرد -- خواست «مرز و موضع خود را مشخص کنند... حرف را روشن بزنند و مطلب را واضح بیان کنند.» بلافاصله پس از انتشار این صحبت ها تحلیلگران و ناظران سیاسی چون همیشه عملیات رمزگشایی از «بیانات» را شروع کردند. گروهی مخاطب را اکبر هاشمی رفسنجانی دانستند و گروهی دیگر مراجع مذهبی. برخی گفتند روی سخن با طیف وسیع تری از سیاستمداران معتدل جمهوری اسلامی است و برخی حتی رهبران جنبش سبز را مخاطب دانستند.
نکته اول در باب سخنان آیت الله خامنه ای این است که روشن تر و واضح تر اینکه تا حال گفته اند، چگونه بگویند؟ اگر هاشمی است که حرف اول و آخر خود را -- چه برای رهبر جمهوری اسلامی چه برای هواداران جنبش سبز -- دویست روز پیش در همان نماز جمعه زد. الحق روشن هم زد: حرف معترضان را گوش کنید. از آسیب دیدگان دلجویی کنید. و ... اگر مخاطب مراجع اند که یا محتاطانه زبان اعتراض گشوده اند یا با سکوتی به مراتب بلندتر موضع را روشن کرده اند. اگر کوبندگان به نعل و میخ اند که شاید بیش از هر کس دیگر آنچه دارند عرضه کرده اند. خریداری اگر نیست، ایشان را چه عذر. اما اگر روی سخن با رهبران جنبش سبز است که به صد زبان خط را کشیده اند، مرز را هم مشخص کرده اند: میزان رای ملت است. و ملاک قانون اساسی است در تمامیت آن. چگونه روشن تر بگویند؟
نکته دوم -- چه بسا مهمتر -- اما اینجاست: مخاطب هر که بود، مطلوب هرچه بود، خطاب بی پاسخ ماند و طلب برآورده نشد. این موردی است که بر خلاف مورد مخاطبان نیازی به گمانه زنی هم ندارد، واقعیتی است موجود که کسی از آن خواص -- هر که بودند -- ندای رهبر را لبیک نگفت. نه مرز تازه ای مشخص شد، نه کسی در «تببن حق» که خواسته شده بود، کوشید. سخنان آیت الله خامنه ای را از راه دعوت بدانیم یا هشدار، نشانه عقب نشینی یا تندروی بیشتر، واقعیت آن است که نه کسانی را جامه دران به سویش روانه کرد نه دیگرانی را هراسان به گوشه راند. مقامی که ورای موقعیت قانونی اش به عنوان شخص اول مملکت، قرار است «ولی امر» باشد، از «وظیفه» سخن گفت و گویی یک وظیفه شناس در میانه نبود. تردید نمی توان کرد: آن اقتدار را لولو برد. خیلی وقت پیش هم برد. از همان نماز جمعه بعد از انتخابات که بانگ آمد «بازی تمام» و پاسخ رفت «تازه گرم شده ایم.»
از این پس آنچه می ماند یا خشونت بی پرواتر و سرکوب گسترده است تا شاید اقتدار -- آن امر ذهنی دیروز -- را عینیت ببخشد، یا اعتراف ناگزیر است به آنکه حکم دیگر نافذ نیست و سکوت شایسته تر. حال دور از ذهن نیست که سیاستمردی کهنه کار چون آیت الله خامنه ای به اینجا که می رسیم به همانی بیاندیشد که بسیاری هواداران جنبش سبز به آن می اندیشند: این راه یا آن راه، دیرتر یا زودتر، پایان راه یک جاست.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۴, چهارشنبه

یادداشتی برای سعید نورمحمدی: برای برادرم سعید

سعید 90 روز شده نه؟؟ اشتباه نمی کنم از اول آبان تا امروز درست می شود 90 روز، نمی دانم در آن سلول کوچک که شنیده ام چراغی همیشه در آن روشن است حساب روز ها را نگه داشته ای یا نه اما می دانم که نگه داشته ای چون تجربه قبلی آداب اسیر بودن را به تو آموخته است.
سعید دفعه پیش که دستگیر شدی را به یاد داری؟ من به یاد دارم ، ایران نبودم و در سایت های خبری خواندم که که توراهم به جرم اقدام علیه امینت ملی البته به گفته آنها دستگیر کرده اند. می دانی که درباور همه ما تو فقط و فقط به جرم شرکت در انتخابات و فعال بودن در این عرصه دستگیر شده بودی که این روزها جرم تمامی یاران ما است. اما سعید جرم تو این بار متفاوت است، سعید نور محمدی را در دعای کمیل دستگیر کردند و دوباره روانه اوین کردند این خبری بود که این بار از تو دیگر یاران کمیلت در همه جا پیچید. می بینی برادر میبینی که این روزها تعریف جرم و مجرمیت تغییر کرده و اگر روزی روزگاری جوانان را درمیهمانی می گرفتند و نصیحتشان می کردند به شرکت در مراسم دعا امروز جوانان را درمراسم دعا می گیرند و حتما نصیحتشان می کنند به شرکت در میهمانی های به قول خودشان آنچنانی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه

ویژه‌نامۀ طنز «ندای سبز» به مناسبت چهارشنبه سوری / منتشر کنید

طنز ساده ترین و گویا ترین زبان برای گفتگو در جامعه های استبدادی است. چند جمله که به زبان طنز بیان شده باشد و یا یک کاریکاتور، می تواند پیامهای زیادی را در خود داشته باشد و به مردم منتقل کند.
روی عکس روزنامه کلیک راست کرده، عکس را کپی کنید و بعد با پرینت و تکثیر، پیام سبزتان را به مردم برسانید
ما بیشماریم
ما رسانه ایم



۱۳۹۰ اردیبهشت ۷, چهارشنبه

۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

گزیده ای سخنانِ میرحسین دربارۀ سبز زیستن آمادۀ انتشار است/ رسانه شمایید

در سالی که سال آگاهی تا رهایی نامگذاری شده است و در روزهایی که میرحسین موسوی و مهدی کروبی بیش از پنجاه روز است که به همراه همسران شجاعشان در خانه های خود زندانی هستند، گزیده ای از سخنان میرحسین موسوی که در بیانیه ها و پیامهایش آورده شده بود را انتخاب کردیم تا با تکثیر و رساندن آنها به دست مردم، در مسیر گسترش آگاهی گامی هرچند کوچک ولی باارزش برداریم
روی عکس روزنامه کلیک راست کنید و آن را ذخیره کنید و بعد از پرینت و کپی گرفتن، به دست دیگران برسانید
ما بیشماریم
رسانه شمایید



۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه

از امروز، شما هم در «ندای سبز» بنویسید و تکثیر کنید/ فرصت کم است

دهم اسفند قرار دوبارۀ سبزها برای اعتراض به حصر ناجوانمردانۀ رهبران سبز است.
در این شماره فضایی خالی برای شما در نظر گرفته شده است تا پس از دریافت و پرینت روزنامه، در آن پیامها و شعارهای خود را بنویسید و منتشر کنید و شما هم به جمع نویسندگان «ندای سبز»بپیوندید.
باید اطلاع رسانی کنیم و از موسوی و کروبی که تا به اینجا همراهمان بوده اند و ما را تنها نگذاشته اند شجاعانه  حمایت کنیم.
بر روی عکس کلیک کنید و سپس آن را روی رایانۀ خود ذخیره کرده و پس از آن پرینت و کپی کنید.
ما بیشماریم
رسانه شمایید


انتفاضۀ دومِ سبزها / تکثیر کنید

پس از راهپیمایی های شکوهمند مردم مبارز ایران در 25 بهمن ماه، به نظر می رسد جنبش سبز، وارد فاز تازه ای از تحرکات خود شده است. خلق حماسه های پی در پی، در 25 خرداد 88، 30 خرداد، 18 تیر، روز قدس، 13 آبان، و در نهایت عاشورای خونین 88، حاکمیت سرکوبگر را تسلیم خواسته های مردم نکرد. آنها همچون یک حکومت اشغالگر با هموطنان خود برخورد کردند و نتها جان و مال و حقوق طبیعی و قانونی مردم را مورد تعرض قرار دادند، مصالح کشور را فدای گژاندیشی ها و قدرت طلبی های خود کردند.
مردم سبز ایران، با درک شرایط حساس کشور، یک سال تمام صبر پیشه کردند تا مگر حاکمان ظالم بر سر عقل بیایند و در مقابل خواسته های مردم – صاحبان اصلی کشور- کرنش کنند. اما نه تنها چنین نشد. بلکه کودتا گرانِ ستمگر، هر روز رنجی را بر رنجهای مردم افزودند، رفتارهای غیرقانونی در برخود با معترضین و کم نبود که تعرض به خانواده های آنها هم بر آن افزوده نشد. ماجراجوییها خارجی و به خطر افتادن مصالح  مسایل اقتصادی و سیاسی کشور، مرهمی بر سختیهای مردم نگذاشته بود که مدیریت غلط و فاسد داخلی، گریبانِ معیشت خانواده ها را گرفت. و از همه بدتر، دروغ و فساد و در رسانه ها و منابر حکومتی کم نبود که ریاکاری در برخورد با دگرگونیهای آزادیخواهانۀ کشورهای منطقه، کاسۀ صبر مردم را لبریز کرد و آنها را واداشت تا با لبیک گفتن به دعوت رهبران سبزشان، در حمایت از مردم آزادیخواه و مبارز منطقه به خیابانها بیایند و دردِ مشترک را همصدا با آنها فریاد کنند. برای پرده برداشتن از دستگاه دروغ پراکنی و ریاپروری کودتاگران که تمساح وار بر مصیبتهای مردم آزادیخواه مصر و تونس اشک می ریزند، اما در مرزهای خود به زور شمشیر و تفنگ بر مردم حکومت می کنند، آنها تصمیم گرفتند به خیابانها بیایند و دوباره با فریادهای خود، تنِ دیکتاتور را بلرزاندد.
در میان ناباوری همگان، سبزها دوباره با دست خالی میدان مبارزه را تصرف کردند و در کوچه و خیابان به یکدیگر لبخند سبز زدند. با این حال به نظر می رسد پس از یک سال سکوت، مرحلۀ دیگری از تلاشهای مردمی آغاز شده است. حاکمیتی که از حق آزادی بیان مردم مصر و تونس دفاع می کرد، امروز در برابر سرکوب معترضانِ داخلی متزلزل شده است و دست به اعمال نا عاقلانه ای می زند. از جملۀ این کارها حصر ناجوانمرادانۀ مهندس میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در شرایط بسیار نگران کننده و محاصره و قطع ارتباط مهدی کروبی با دیگران است. مردم اما اینبار پس از ماهها سکوت، قصد واگذاری میدانِ مبارزه را ندارند و در برابر کودتاگرانِ اشغالگر، ایستادگی جانانه ای را آغاز کرده اند. ایستادگی ای که به همگان، نوید پویش دوبارۀ جنبش سبز را می دهد و تداعی زنده شدن انتفاضه ای دیگر را می کند. همانطور که ملتهای مظلوم همچون فلسطینیان، مصریان، تونسیان و ... در مقابل حکومت نامشروع ظالمان عقب نشینی نکردند، به نظر می رسد ایرانیان هم در دومین فاز از حرکتهای اعتراضی، نیرومند و پوینده تر به میدان آمده اند. بدون آنکه کسی پیش بینی کند، انتفاضۀ دومِ سبزها آغاز شده است.


۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

ویژه نامۀ روز جهانی زن برای تکثیر آماده است/ زنانِ سبزمان بشتابند، مردان یاری کنند

کارکرد روزنامه های تک برگی این است که هواداران جنبش سبز آن را منتشر می کنند و به دست کسانی که به اخبار دسترسی ندارند می رسانند. زنان از پیشتازان جنبش سبز هستند و بی شک در آستانۀ روز زن، در این زمینه هم کوشاتر هستند.
روی عکس روزنامه کلیک راست کنید و آن را ذخیره کنید و بعد از پرینت و کپی گرفتن، به دست دیگران برسانید
ما بیشماریم
رسانه شمایید