یادآوری

اگر از مرورگر اینترنت اکسپلورر (Internet Explorer) استفاده می کنید ممکن است برای بالا آمدن کامل سایت چند ثانیه ایی توقف داشته باشید، که در مرورگر فایر فاکس (Firefox) بدین گونه نمی باشد.

میر حسین موسوی : می ایستیم تا جریان حاکم به قانون اساسی بازگردد

تفسیر خبر

برداشت و امید من این است که جریان حاکم به اجرای قانون اساسی و همه اصول آن برگردند و فضای امنیتی و نظامی را کنار گذارند و فضا را باز کنند ولی اگر این راه رفته نشود مجبوریم بایستیم چون ما نظام و کشور و انقلاب را دوست داریم * جنبش سبز مطالبه زیادی ندارد اما ظاهرا اجرای همین خواسته برای آنها بسیار سخت است و از این رو افسانه سازی در مقابله با این جنبش می کنند و خود در دام این افسانه سازی و دروغ هایی که می بافند ، می افتند. با این حال دعا می کنم که جریان حاکم از این دائره تنگی که برای خود ساخته اند خارج شوند و اداره کشور به مسیر و روال مطلوب باز گردد * مسئله دروغ مسئله اصلی ما شده و مردم نسبت بدان اعتراض دارند که متاسفانه در همه سطوح حاکمیت و تبلیغات جریان دارد و مردم را نسبت به اصل و اساس این نظام مسئله دار و در باورهاشان تردید ایجاد کرده است * جنبش سبز باید با همه قشرهای اجتماعی پیوند خورد و مسائل آنها را مطرح کند. کارگران و معلمان و … هدف جنبش سبز ایجاد زندگی بهتر برای همه و به ویژه اقشار فرودست و آسیب پذیر اجتماعی است * زندانی ها قهرمان مردم شده اند و چه استقبالی از آنها می شود و این نشانه بی اثری اینگونه کارها در مقابله با جنبش و خواست مردم است.

۱۳۹۱ تیر ۹, جمعه

گل های سفید برای یقه های آبی

سیدابراهیم نبوی
تقریبا روزی نیست که آمار حیرت انگیزی از وضعیت ناگوار اقتصادی یا بیکاری بسیار یا تورم روزافزون به گوش مان نرسد و چنان که به نظر می رسد، نه دولت توانایی و اراده آن را دارد که مانع بحران شود و نه شکاف های درونی حاکمیت و از آن مهم تر شکاف میان حکومت- ملت باعث می شود که دولت همچون گذشته با ایجاد جنبشی ملی بتواند مشکلات را به عهده دولت های خارجی و بخصوص آمریکا بیاندازد. از همین روست که حتی پایگاههای خبری اصولگرا و گاه راستگرا این سووال را مطرح می کنند که " چرا به راهپیمایی ها و اعتراضات کارگری اجازه داده نمی شود؟" پیش و بیش از اینکه بر اهمیت و لزوم این حرکت بخواهم تاکید کنم، لازم است به وضع کنونی دولت، مردم، مجلس و رهبری نگاهی بیاندازیم:

اول، رهبری پس از انتخابات که آمار اعلام شده آن نشان از پیروزی جناح حامی رهبر در مقابل حامیان پیدا و پنهان احمدی نژاد( اعم از جبهه پایداری یا حامیان مشخص وی) داشت، و با احساس خطر جدی از وقوع جنگ، از بخش اعظم مواضع خود عقب نشینی کرده است. این به آن معناست که رهبری بی آنکه بخواهد بپذیرد که خود نقش اصلی را در حمایت از دارودسته سیاسی نظامی احمدی نژاد داشته و بخش وسیعی از حامیان حکومت را نیز قربانی این انتخاب اقبح کرده است، خود را از ماجرا کنار کشیده و دولت را تا آنجا حمایت می کند که دامن خود و اطرافیانش ملکوک نشود. او همچون گذشته، در دوره هاشمی و خاتمی، از نیمه دوم دوره دوم ریاست جمهوری، بخش های مهم قوه مجریه را از دست رئیس جمهور گرفته است. صدا و سیما امروز به درخواست مجلس مانع برنامه مستقیم تلویزیونی احمدی نژاد شد و تقریبا تمام بخش های نظامی و انتظامی و تبلیغاتی از دسترس او خارج شده است. اگرچه به نظر می رسد احمدی نژاد نخواهد به این سادگی تسلیم شود.
دوم، کناره گیری سبزها از اعتراضات خیابانی، علیرغم وجود مطالبات آنان، امری منطقی و سیاستمدارانه است. دعوای دولت و حکومت با مردم گرسنه ربطی به سبزها ندارد، آنان عامل این مشکل نیستند، اگرچه خود بخشی از گرسنگان هستند. بخش اعظم ناراضیان از وضع کنونی که شامل سبزها می شود، مطالباتی مشترک در حوزه اقتصاد دارند. به یاد بیاوریم که محور اصلی دعوای چالش انتخاباتی میان رقبای اصلی یعنی سبزهای حامی موسوی از یک سو و احمدی نژاد-رهبر بر سر شیوه اداره کشور در عرصه های گوناگون اقتصادی، اداری، سیاست خارجی و وضع اجتماعی بود. سبزها مدعی بودند که احمدی نژاد دروغگوست، برنامه ندارد و با ماجراجویی های جهانی خود، ایران را با بحران مواجه می کند. تقریبا هیچ فاجعه ای در سه سال گذشته رخ نداده که میرحسین موسوی در سخنان و مناظره ها و بیانیه های خود نگفته و نسبت به آنها هشدار نداده باشد. و این البته چیزی نبود که تنها موسوی بگوید، همه اقتصاددانان و جامعه شناسان و دیپلماتها این فجایع را در هر سه عرصه پیش و پس از 22 خرداد گفته بودند و اغلب آنان بخاطر گفتن همان که پیش بینی کرده بودند و اکنون رخ داده، هنوز هم زندانی اند یا در اسارت بسر می برند. حتی روی نامزدی میرحسین موسوی به جای خاتمی به این امید صورت گرفت که او بتواند کشور را از بحرانی که دارودسته تمامیت خواه احمدی نژاد هفت سال است ایجاد کرده اند بگذراند، اما رهبری با ارتکاب بزرگترین اشتباه عمرش و سه بار تاکید بر این اشتباه، اجازه داد که بشود آنچه اکنون شده است.
سوم، رهبری و حامیان احمدی نژاد روی اسب بازنده شرط بستند و اکنون می بینند آنچه می شنیدند. چند روز قبل تصویر سفر هفته گذشته احمدی نژاد به بندرعباس را دیدم، آنجا که مردمانی فریاد می کشیدند " ما بیکاریم، ما گرسنه ایم" مردم همان مردمی بودند که به اجبار یا به اختیار به استقبال از احمدی نژاد می رفتند، با این تفاوت که تا پیش از این مردمی که به اختیار می آمدند، در دست شان نامه ای بود که می دادند و پولی نقد یا نسیه می گرفتند و می رفتند. اما آن روزها گذشته. امروز با خاصه خرجی ها، فساد اداری، بی برنامگی، اثرات تحریم خودخواسته حکومت، پولی در کف رئیس جمهور بی اختیار و بی قدرت نیست که بتواند مردم را ساکت کند یا به هلهله شادی وادارد. وضع مانند روزهای اول دور دوم انتخابات احمدی نژاد است که او که مردم را زده بود و به آنان اهانت کرده بود از ترس مخالفان سیاسی، به خیابان نمی آمد. یادمان نمی رود که برای طی فاصله پاستور تا بهارستان که انبوه معترضین در خیابان بودند، احمدی نژاد فاصله سه چهار کیلومتری را با هلیکوپتر طی کرد، اما آن جماعت مردم معترض اهل سیاست و حق طلبانی بودند که به جستجوی حقوق مدنی شان آمده بودند، نه مردمانی که گرسنه و بیکار که عامل بیکاری و فقر خود را در فاصله پنج متری خود می بینند. آن مردمان خوب در بدترین شکل فقط شعار می دادند یا با سکوت، فریب را رسوا می کردند، اما گرسنگان فقط حرف نمی زنند، گرسنگان غذا و کار می خواهند، گرسنگان وعده های عمل نشده را فراموش نمی کنند، مغزشان عامل هشیاری نیست که از ترس فراموش کند، بدن شان معترض است. و بدن های معترض از چه می ترسند؟ اگر کسی به تظاهرات سبزها نمی آید مبادا کارش را از دست بدهد، بیکاری که شش ماه است حقوقش را نگرفته، چه باک دارد از اینکه بیکارتر شود؟ زندان برای گرسنه به معنی سه وعده غذاست. چه ترسی دارد آنکه به خاک سیاهش نشانده اند؟ محمود شمس الواعظین وقتی احمدی نژاد بر سر کار آمد طی مقایسه ای میان خاتمی و احمدی نژاد گفت: " خاتمی وعده آزادی داد، وقتی به آزادی نرسیدیم، از او دلگیر شدیم، ولی احمدی نژاد وعده عدالت و غذا و کار می دهد، وقتی نتوانست وعده هایش را اجرا کند، گرسنگان با او مذاکره نمی کنند، آنها غذا می خواهند. همه شان می خواهند. آزادی یک نفر نیست که حل بشود، همه باید سر کار برگردند. حالا روز آشکار شدن اسرار آقای احمدی نژاد است. روزهای خوش سفرهای دور دنیا و حاتم بخشی از جیب مردم به پایان رسیده و بی خردی و بی کیاستی جایی برای بقا باقی نگذاشته.
چهارم، دولت احمدی نژاد برای آن آمد تا پروژه ای تخیلی را به عنوان سفینه نجات جمهوری اسلامی بر دریای مواج ملت بگذارد. در خیال فرقه احمدی کوبا و سوریه و کره شمالی بود، با جمعیتی قلیل که با فروختن دولت و سیاست به ارتش و سپاه، امنیت کشور با سانسور و سرکوب تامین می شود. آنان اشتباهاتی بزرگ کردند، اول آنکه کل سیستم تکنوکراسی را به سپاه فروختند، دیپلماسی را به سپاه فروختند و بوروکراسی را به سپاه فروختند. در همین روزهایی که صدها هزار کارگر ماههاست حقوق نگرفته اند، دولت پروژه انتقال آب خزر به کویر مرکزی ایران را به قرارگاه خاتم الانبیاء واگذار کرد. نام همه مقدسین را بالای شرکت های تجاری، مراکز اقتصادی و سازمانهای رباخواری نصب کرده اند و مردمان چه می توانند بگویند به خاتم الانبیاء؟ عمری شنیده اند که علی و ملک اشتر مظهر عدل و داد بودند، عمری شنیده اند که یار غار پیامبر اباذر غفاری بود که از لاغری همیشه در حال ضعف بود. حالا مدیر قرارگاه خاتم الانبیاء میلیاردری است و مدیر قرارگاه مالک اشتر که هر کدام " تراست" و کمپانی عظیمی هستند، مردانی تنومندند که فرزندان شان در لندن و تورونتو به خوشگذرانی مشغولند. وزن شخص سردار فیروزآبادی از وزن سر جمع سرداران شهید همت و باکری و کاظمی بیشتر است. احمدی نژاد کل حکومت را بموجب ماده 44 به دستور آیت الله خامنه ای به سپاه فروخت. حالا کارفرمایان تنومند فرماندهان سپاه اند و کارگران بی چیز با نام خدا و تحت فرمان رهبری گرسنگی می کشند. تاریخ انقلاب ایران را که بدانید دو تن را به دو شیوه خواهید یافت، آنکه تشبیه به اباذر و سلمان می شد آیت الله خامنه ای است که حالا معبد و مصلایی برپاداشته که به کیم جونگ اون و کیم جونگ ایل که هیچ، به کیم ایل سونگ می گوید زکی. در نیا که در آمدم. پسرش را ماه نمی بیند و عروسش را چاه. موزه ای داشت کیم ایل سونگ در پیونگ یانگ که در آن پارچه ای گذاشته بودند که حضرت کیم ایل سونگ در هنگام گذر از بازاری به آن پارچه نظر کرده بود. آن هم زمانی که داشت اورانیوم غنی می کرد تا بتواند دیوارهای آهنین را دور ملت بدبخت کره شمالی بکشد که آن مردمان هنوز نمی دانند برق می تواند در 24 ساعت جاری باشد، و بیچارگان و در ماندگان شان از گرسنگی خود را زیر ریل قطار می اندازند و دهها ساعت در خن کشتی ها می مانند که شاید به ساحل آزادی برسند و توکیو یا نیویورک را به عنوان معبد آزادی شان دیدار کنند. مدل احمدی نژاد و دوستانش مدل کوبا و کره شمالی بود. در کوبایی که به قول رفیقی که ده سالی است مثل من از آنجا گریخته، یعنی آرماندو د آرماس، حکومت تقسیم شده است به فیدل، فیدلینو( فیدل متوسط) و فیدلیتو( فیدل های کوچک) و مردم در میان آنها اسیرند. همه شرکت ها زیر نظر فرمانده است، همه کارها زیر نظر فرمانده است، فیدل و فیدلینو و فیدلیتو حکومت می کنند. چیزی غیر از دولت وجود ندارد. همه در برابری هستند، در برابری گرسنه اند، در برابری جان می دهند و با پنج درصد احتمال زنده ماندن سوار قایق هایی می شوند که شاید آنها را به فلوریدا برساند. هموطنان ما در سراسر جهان به کوبا می روند تا با قیمتی ارزان مست و سرخوش شوند و با دختران کوبایی بخوابند. ارزانترین فاحشه خانه جهان، بازمانده از فرمانده چه گوارا، زیر نظر رفیق و برادر فیدل کاسترو هنوز زنده است و احمدی نژاد و دوستانش قرار است کشور ما را به کوبا تبدیل کنند. ساعت ها را چهل سال عقب بکشیم و آسوده بخوابیم زیرا که مصباح و احمدی نژاد بیدارند.
پنجم: ما میان مدینه فاضله کوبا که میسر نمی شود و خطر جنگی بزرگ سرگردانیم. حکومت می گوید که تحریم اثری بر کشور ما نخواهد داشت، در حالی که ما آثار تحریم را از سرتاپای مردم می بینیم. البته امارات کشوری مورد احترام من و بسیاری از جهانیان است. آنان با وجود اینکه نفت آنان را از فقر مطلق نجات داده، اما در حال حاضر فروش نفت سومین منبع درآمد آنهاست، آنها با حفظ آنچه دوست می دارند، یا به مصلحت شان است، اکنون به یک مرکز گردشگری بزرگ و مهم تبدیل شده اند. سیاستمداران احمق آنها را اداره نمی کنند، اگر چنین بود چهل سال معیارهای اقتصادی شان بهتر از قبل نمی شد، دین را کنار نگذاشته اند، اگرچه آن را ملاک تقنین نمی دانند، اگر کسی در امارات بخواهد مسلمان واقعی باشد، می تواند، اگر هم بخواهد خوشگذرانی کند، می تواند. درهای بهشت و جهنم باز است، گاه شب و گاه روز. ما در این میان نه دنیای خوبی داریم، نه دین درستی داریم. مومنان مان نمی توانند خود را در خلوت مسلمان نگه دارند و اهل جهنم نیز نمی توانند این چند روز را لذت ببرند. ما در معرض جنگ و ویرانی هستیم. مغزهای ما می روند و باز نمی گردند، ما دچار بحرانی عظیم هستیم که ناشی از تعریف ما از زندگی است. قانون اساسی ما هفتاد درصد مردم را مجرم می داند، دینی که حکومت توصیف می کند، هشتاد درصد مردم را به جهنم می فرستد، ما می خواهیم همه جهان شبیه ما شود، در حالی که هیچ دوستی در جهان نداریم. غرب بازی را با ما شروع کرده است. آنها نمی خواهند ما جهان را به آشوب بکشیم، اما فرمانده بسیج ما برای همه شهرهای انگلیس برنامه دارد. سفارتخانه ها روز به روز تعطیل می شود. بانک های مان توقیف می شوند. اعضای حکومت تروریست و مجرم شناخته می شوند و ما در این میان مانده ایم. مانده ایم سفیل و سرگردان و گاه نومید و مستاصل که با این خیل نادانان زیاده خواه و بیرحم چه کنیم؟
ششم: ده روز تا روز کارگر مانده است و این روز یادگار مهم ترین جنبش چپ و حقوق مدنی است که نه فقط به عنوان روزی برای کارگران صنعتی، بلکه به عنوان روزی برای برابری خواهی زنده است. جنبش فقرایی که این روزها در سختی به سر می برند، اگرچه ممکن است تنها خواسته صنفی و مطالبات اقتصادی داشته باشند، اما باید توسط همه جنبش های صنفی و فکری حمایت شوند و از نظر خبررسانی و رسانه ای مورد پشتیبانی قرار بگیرند. جنبش دانشجویی، جنبش زنان، جنبش برابری خواهی سیاسی، جنبش ملی مذهبی، جنبش چپ، همه اینها باید پشت سر جنبش کارگری و بدون اینکه مطالبات به حق آنان را منحرف کنند، بایستند.
کارگران و بیکارانی که یا ماههاست حقوق نگرفته اند، یا در شرایط ناامن کاری زندگی می کنند، باید مطمئن باشند که مورد حمایت همه مردم قرار خواهند گرفت. مردمی که به یاد همه روزهای تنگدستی و تهیدستی در قرن پیش گل های سفید را نشانه بزرگداشت روز کارگر دانستند و با آن به میدان آمدند. روز سه شنبه دوازدهم اردیبهشت و اول ماه مه روز بزرگی است، این روز را در تقویم جنبش عدالت و آزادی ایران ثبت کنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر