یادآوری

اگر از مرورگر اینترنت اکسپلورر (Internet Explorer) استفاده می کنید ممکن است برای بالا آمدن کامل سایت چند ثانیه ایی توقف داشته باشید، که در مرورگر فایر فاکس (Firefox) بدین گونه نمی باشد.

میر حسین موسوی : می ایستیم تا جریان حاکم به قانون اساسی بازگردد

تفسیر خبر

برداشت و امید من این است که جریان حاکم به اجرای قانون اساسی و همه اصول آن برگردند و فضای امنیتی و نظامی را کنار گذارند و فضا را باز کنند ولی اگر این راه رفته نشود مجبوریم بایستیم چون ما نظام و کشور و انقلاب را دوست داریم * جنبش سبز مطالبه زیادی ندارد اما ظاهرا اجرای همین خواسته برای آنها بسیار سخت است و از این رو افسانه سازی در مقابله با این جنبش می کنند و خود در دام این افسانه سازی و دروغ هایی که می بافند ، می افتند. با این حال دعا می کنم که جریان حاکم از این دائره تنگی که برای خود ساخته اند خارج شوند و اداره کشور به مسیر و روال مطلوب باز گردد * مسئله دروغ مسئله اصلی ما شده و مردم نسبت بدان اعتراض دارند که متاسفانه در همه سطوح حاکمیت و تبلیغات جریان دارد و مردم را نسبت به اصل و اساس این نظام مسئله دار و در باورهاشان تردید ایجاد کرده است * جنبش سبز باید با همه قشرهای اجتماعی پیوند خورد و مسائل آنها را مطرح کند. کارگران و معلمان و … هدف جنبش سبز ایجاد زندگی بهتر برای همه و به ویژه اقشار فرودست و آسیب پذیر اجتماعی است * زندانی ها قهرمان مردم شده اند و چه استقبالی از آنها می شود و این نشانه بی اثری اینگونه کارها در مقابله با جنبش و خواست مردم است.

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

نامه عاشقانه مصطفی تاجزاده به همسرش در بیست‌و‌نهمین سالگرد ازدواجشان

از وبلاگ فخرالسادات محتشمی پور: بالاخره دل نوشته های ما پس از نزدیک هشت ماه به یک جواب شیرین رسید (که طعم تلخ تحمل ستم در آن موج می زند) آن هم به مناسبت بیست و نهمین سالگرد پیمان مقدسی که در ششمین روز از بهمن ماه خاطره انگیز با یکدیگر بستیم. همسرم به دخترمان گفته بود که این سالگرد باید کاملا متفاوت از سال های قبل و باشکوه گرفته شود. گفته بود مرا خبر نکنند تا هیجانش برایم بیشتر باشد. گفته بود ابتکار عمل باشد به دست خودت و دخترک از دوستان همیشه همراه کمک گرفت تا شب ششم بهمن ١٣٨٨ با وجود غیبت پدر، برای همه ما بشود یک شب خاطره انگیز! وقتی که وارد خانه دوست شدم ناگهان همه با نقابی از تصویر مصطفی به استقبالم آمدند و من فکر نمی کنم هرگز قادر به ثبت حس و حال واقعی خود در آن لحظه باشم. لحظه ای که با تمام وجود او را در بطن و متن زندگی خود و عزیزان همراه مشاهده کردم. مصطفی نزدیک ٨ ماه است که دارد تکثیر می شود و ابلهانی که جسم او را به بند کشیده اند از این مسئله غافلند


از آن جا که ثبت همه حس و حال و اندیشه و گفتار و اعمال این روزها را به عنوان بخشی از تاریخ انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر کشورمان و نیز جنبش زنان ایران، ضروری می دانم متن نامه ای را که همسر عزیز دربندم به این مناسبت نگاشته عینا ‌در این روزن منتشر می کنم و درآینده اگر مجالی دست داد به تحلیل آن خواهم پرداخت:

فخری عزیز و فداکارم!
از ششم بهمن 1359 که امام خطبه عقد ما را در جماران جاری کرد، بیست و نه سال پرفراز و نشیب می گذرد.
اعتراف می کنم که در سه دهه گذشته آن چنان که شایسته و درشأن تو بود، زندگی را سامان نداده ام و تو همواره با بزرگواری نه تنها سختی ها را تحمل کردی، بلکه برایم قوت قلب بودی. درود و سلام گرم من از اوین بر تو باد!
برایم سخت است که بدون انجام کوچکترین اقدام خلاف قانون، در زندان نظامی باشم که در تأسیس و تثبیت آن عمرم را سپری کرده ام و کیفرخواستی برای من، همچون سایر دوستانم، تهیه شده که طبق آن « آشوبگر » خوانده می شوم حال آن که شعار و عمل ما فعالیت قانونی، مدنی و مسالمت آمیز بوده است. در صداو سیما نیز افرادی یکطرفه آنچه در شأن خودشان است، متوجه من می کنند بدون آن که امکان پاسخگویی داشته باشم. لطف خداوند و آگاهی ملت جبران کننده این بی مرامی ها و نامردمی هاست.
به رغم این سختی ها، می دانم که فشار بیشتر و اصلی را تو تحمل کردی و عارفه دلبندم که خداوند وقتی در عرفه بودم او را به ما داد و نیز فاطمه عزیزتر از جانم که نامش را به یاد جده ام و جده ات، زهرا، فاطمه گذاشتیم.
فخری جان!
به وجود تو افتخار می کنم که حق همسری را درباره من رعایت و ادا کردی، بیش از آن چه لایق بودم. در این بیش از هفت ماه اسارت نیز مرا شرمنده کردی بویژه با قلم زیبایت که همواره به آن غبطه می خورده ام. متأسفم که از خیل نامه هایت، تنها سه نامه را به طور کامل و چندباره خوانده ام و نیز مصاحبه ات با مجله ایران دخت، کاش می توانستم همه نامه هایت را در زندان داشته باشم و از خواندن آن ها لذت ببرم و به دیگر عزیزان دربند فخر بفروشم که فخری من این است!
از جمله دلخوشی های من در زندان، علاوه بر فرصت خودسازی و مطالعه و مصاحبت نیکان روزگار، ملاقات های سه شنبه با تو و فاطمه و گاهی پدر و مادر بزرگوارم و خواهران و برادر داغدیده ام است. سه شنبه ها برای زنده یاد قیصر امین پور یادآور مرگ بود و برای من تجدید حیات است. کاش می توانستم همچون آن شاعر بزرگ اصلاح طلب، برای سه شنبه ها شعری بسرایم. نقص خود را با پناه بردن به خواجه شیراز جبران کردم. این غزل آمد:
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم حاصل خرقه و سجاده روان دربازم
حلقه توبه گر امروز چو زهاد زنم خازن میکده فردا نکند در بازم
ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی جز بدان عارض شمعی نبود پروازم
صحبت حور نخواهم که بود عین قصور با خیال تو اگر با دگری پردازم
سر سودای تو در سینه بماندی پنهان چشم تردامن اگر فاش نگردی رازم
مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم به هوایی که مگر صید کند شهبازم
همچو چنگ ار به کناری ندهی کام دلم از لب خویش چو نی یک نفسی بنوازم
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم
گر به هر موی سری بر تن حافظ باشد همچو زلفت همه را در قدمت اندازم

از تمام محبت ها و فداکاری هایت سپاسگزارم . از همه سختی ها و نامرادی هایی که به خاطر من تحمل کرده ای، شرمنده ام و از تمام قصورها و تقصیرهای کوچک و بزرگ درباره تو پوزش می خواهم.
روی زیبایت را می بوسم و برایت سلامت و سعادت آرزومندم.
دوستدار همیشگی ات
مصطفای تو
6/11/88

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر